استفان والت؛ ناتو بر لبه پرتگاه!
اکوایران: بعید است که ناتو دچار فروپاشی شود، حتی در صورت ریاستجمهوری مجدد ترامپ و قدرت گرفتن تعداد بیشتری از افراد بدبین به ناتو در اروپا. اما نیروهای ساختاری قدرتمندی وجود دارند که به تدریج ایالات متحده و اروپا را از هم جدا میکنند و آن جریانها ادامه مییابند، فارغ از اینکه در نوامبر، اوکراین یا خود اروپا چه اتفاقی بیفتد.
به گزارش اکوایران، وقتی هر نهادی -دانشگاه، شرکت، اندیشکده یا حتی یک زوج- به هفتاد و پنجمین سالگردش میرسد، میتوان انتظار داشت که حامیانش دربارۀ دستاوردها، فضائل و امید به زندگی قابل توجهاش حرفهای قشنگی بزنند. سران ناتو در واشنگتن هم استثناء نیستند: قرار است کلی سخنرانی دربارۀ دستاوردهای گذشتۀ این اتحاد و ستایش نقشش در روابط فرا اقیانوس اطلس بیان کنند.
به نوشته استفان والت، نظریهپرداز روابط بینالملل در وبگاه فارن پالیسی، اما آدم نمیتواند ابرهای تیرهای را نادیده بگیرد که بر جشن عشق ناتو سایه انداختهاند. احتمال ریاستجمهوری دانلد ترامپ در سال 2025، پنجاه پنجاه است، جبهۀ ملی راست افراطی قدرتمندترین جنبش سیاسی فرانسه است، مجارستان ویکتور اوربان نیرویی مخرب است و اروپاییها و آمریکاییها در زمینۀ جنگ اسرائیل حماس، چین، مقرراتگذاری بر فناوریهای دیجیتال و بهترین شیوۀ کمک به اوکراینِ در تنگنا با هم اختلاف نظر دارند.
ممکن است بعضی ناظران بگویند این اتفاق جدیدی نیست. این اتحاد در طول تمام تاریخش با بحرانهایی جدی مواجه بوده است و گزارش افول قریب الوقوعش همیشه اشتباه از آب درآمده است. بحران سال 1956 سوئز چرخشی مهم بود و جنگ ویتنام هم همینطور. مناقشه بر سر دکترین نظامی (و بهویژه نقش سلاحهای هستهای) در سرتاسر جنگ سرد این اتحاد را تحت فشار گذاشت (جنجال موشکهای اروپایی را به یاد دارید؟) و طی جنگ سال 1999 بر سر کوزوو اختلافات درون اتحادی وجود داشت. آلمان و فرانسه علناً با تصمیم دولت بوش برای حمله به عراق در سال 2003 مخالف بودند و تمام رئیسجمهوران ایالات متحده از دوایت دی. آیزنهاور تا ترامپ گلایه کردهاند -بعضی وقتها به تلخی- که اروپا میخواهد به رایگان از محافظت ایالات متحده برخوردار باشد. شاید مشکلات امروز صرفاً همانطورند و همه باید برای تولد بزرگ بعدی در سال 2029 برنامهریزی کنند.
این دیدگاه را نباید همینطوری رد کرد. نهادها وقتی به وجود آمدند، معمولاً تا مدتها پس از محو شدن شرایطِ به وجود آوردۀ آنها دوام میآورند، همانطور که بریتانیا و فرانسه هنوز اعضای ثابت شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند. دوام ناتو با یک بوروکراسی بزرگ و تثبیت شده در بروکسل تقویت میشود و مسئولان سابق، کارشناسان طرفدار آتلانتیکگرایی، و اندیشکدههای برخوردار از تأمین مالی همیشه از آن دفاع میکنند. با توجه به وسعت حمایت نخبگان، می شود شرط بست که نشست سران هفتۀ بعد ناتو، آخرین نشست ناتو نخواهد بود.
اما امروز این وضعیت تفاوت چشمگیری با تنشهای درون اتحادی سابق دارد و نیروهای تهدید کنندۀ آیندۀ ناتو فراتر از تمایلات شخصی رهبران فردی مانند ترامپ یا مارین لوپن است. بیتردید، دیدگاههایشان (و افزایش پذیرششان) هم نشانۀ این نیروهای بزرگتر است و هم عوامل مستقل.
اصلیترین مورد، تغییر توزیع قدرت جهانی است. هنگام شکلگیری ناتو در سال 1949، اعضای اروپایی ناتو از جنگ جهانی دوم بهبود مییافتند و شوروی تهدیدی بود که اروپا نمیتوانست بدون کمک فعال ایالات متحده از پس آن بربیاید. اروپا هم یکی از مراکز اصلی قدرت صنعتی جهان بود و از همین رو یک جایزۀ استراتژیک باارزش به حساب میرفت. دولتها اصولاً برای حل تهدیدهای مشترک اتحادهایی را به وجود میآورند و برای ایالات متحده کاملاً با عقل جور درمیآمد که خودش را به دفاع از اروپا و حفظ حضور نظامی قابل توجهی در آنجا متعهد کند.
مدتهاست که آن روزها گذشتهاند. شوروی و پیمان ورشو دیگر وجود ندارند و روسیه دیگر توانایی فتح و به زانو درآوردن قارۀ اروپا را ندارد. درست است، جنگی غیرقانونی را علیه اوکراین به راه انداخته است و شاید یک روز کشورهای کوچک بالتیک را تهدید کند اما این ایده که ارتش روسیه حملهای رعدآسا به لهستان کند و به سوی کانال مانش برود خندهدار است. ارتشی که در برابر اوکراین کوچکتر و ضعیفتر دست و پا بسته است، نمیتواند باعث گسترش سریع قلمرو شود، حتی اگر ولادیمیر پوتین چنین بلندپروازیهایی داشته باشد.
در همین حال، چین خودش را در مقام رقیبی همتراز ایالات متحده (و همکاری بزرگ برای روسیۀ پوتین)، رقیبی قابل در زمینۀ فناوری و بزرگترین کشور تجاری جهان مطرح کرده است. امروز، سهم آسیا از اقتصاد جهان (54 درصد) به میزان قابل توجهی بزرگتر از سهم اروپا (17 درصد) است و نقشش در رشد اقتصادی جهان هم بیشتر است. چین ادعاهای مرزی را مطرح میکند که میتوانند فضای امنیتی را به صورت بنیادینی تغییر دهد. پس به دلایلی کاملاً ساختاری، آسیا به درستی سهم بیشتری از توجه ایالات متحده را به خودش جلب میکند و اروپا کمتر سود میبرد. این حرف به این معنی نیست که اروپا اهمیتی ندارد اما دیگر مهمترین محل منافع راهبردی ایالات متحده نیست. اخیراً صحبتهای بسیاری دربارۀ افزایش نقش ناتو در اقیانوسهای هند و آرام مطرح شده است و ناظران بعضی کشورهای آسیایی در این نشست حاضر خواهند بود اما اعضای اروپایی ناتو، حتی اگر قصدش را هم داشتند، نتوانستند کار چندانی برای تأثیرگذاری بر تعادل قدرت در آسیا انجام دهند.
به محض فروپاشی شوروی، کم کم اهمیت ناتو زیر سؤال رفت و باید اذعان کرد با گذشت زمان، کشورهای عضو آن بهخوبی توانستند دلایل و مأموریتهای جدیدی برای خودشان به وجود بیاورند. مشکل اما این است که اکثر این تلاشهای جدید نتیجۀ خوبی نداشتند. بزرگ شدن ملزومات امنیتی جدیدی را اضافه کرد اما ظرفیتی برای برآورده کردنشان اضافه نشد و این مسئله تا زمانی میتوانست بدون هزینۀ اضافه ادامه پیدا کند که روسیه ضعیف و سازگار باقی میماند. با توجه به جنگی که در اوکراین در جریان است و روابط سرد با روسیه، پیشبینیهایی که میگفتند گسترش بیحد و مرز به سمت شرق باعث میشود اروپا «کامل، آزاد و در صلح» باشد، امروز توخالی به نظر میرسند. ناتو میتواند در جنگ سال 1999 کوزوو تا حدی ادعای پیروزی کند اما آن جنگ تقریباً هیچ تأثیری بر انسجام درون این اتحاد نداشت و در بالکان، سیاست در بهترین حالت حساس باقی ماند. پس از حملات 11 سپتامبر، اعضای ناتو پشت سر ایالات متحده جمع شدند -فعال کردن بند 5 برای اولین و تنها بار- اما تلاشهای بعدی این اتحاد در بهاصطلاح ملتسازی در افغانستان شکستی پرهزینه بود. مداخلۀ انگلیسی-فرانسوی-آمریکایی در لیبی در سال 2011 از عملیاتهای ناتو نبود اما مثالی روشن بود از همکاری امنیتی فرااطلس و نتیجهاش یک دولت ناکام دیگر بود. ناتو به روشنی به اوکراین کمک کرد در برابر حملۀ ابتدایی روسیه دوام بیاورد و از اکثر قلمرو خود دفاع کند اما به نظر نمیرسد که این جنگ با پیروزی قاطع این اتحاد تمام شود. با توجه به وضعیت، آدم میتواند در ک کند چرا حتی با وجود بدتر شدن وضعیت فضای امنیتی اروپا، تردیدهایی دربارۀ ارزش این اتحاد مطرح شده است.
بالاخره، ناتو دقیقاً به این دلیل در مشکل گرفتار شده است که مدت زیادی از عمرش گذشته و کلیشههای آشنایش دربارۀ ارزشهای مشترک و انسجام فرااطلس به قدرتمندی گذشته نیستند، بهویژه برای نسل جوانتر. درصد آمریکاییهای اروپاییتبار در حال کاهش است و ارتباط عاطفی به «کشور قدیمی» در حال افول است و برای جوانانی که طی جنگ علیه تروریسم یا بحران مالی 2008 بالغ شدند و آگاهی سیاسیشان بر تغییرات اقلیمی متمرکز است نه قدرت سیاسی، رویدادهایی مانند جنگ جهانی دوم، ارسال کمک هوایی طی محاصرۀ برلین و سقوط دیوار برلین مثل تاریخ باستان است. همانطور که میشود انتظار داشت، آمریکاییهای جوانتر چندان به استثناءگرایی آمریکایی باور ندارند و تمایلی به حمایت از نقش بین المللی فعال پدرانشان ندارند. هیچ کدام از اینها نشانۀ خوبی برای همکاری امنیتی نیست که هنوز هم تکیۀ سنگینی بر ایالات متحدهای دارد که هر بار مشکلی در هر جایی پیش میآید، نخستین کشوری است که به آن واکنش نشان میدهد.
تکرار میکنم: بعید میدانم که ناتو دچار فروپاشی شود، حتی در صورت ریاستجمهوری مجدد ترامپ و قدرت گرفتن تعداد بیشتری از افراد بدبین به ناتو در اروپا. اما نیروهای ساختاری قدرتمندی وجود دارند که به تدریج ایالات متحده و اروپا را از هم جدا میکنند و آن جریانها ادامه مییابند، فارغ از اینکه در نوامبر، اوکراین یا خود اروپا چه اتفاقی بیفتد. پس از هفتاد و پنجمین سالگرد لذت ببرید اما بیانیههای پرانرژی انسجام فرااطلس را که احتمالاً خواهید شنید چندان جدی نگیرید. اروپا و ایالات متحده کم کم دارند از هم دور میشوند و تنها سؤال مهم این است که با چه سرعتی اتفاق خواهد افتاد و تا کجا پیش خواهد رفت.
منبع: ecoiran-67131