هادی خسروشاهین، پژوهشگر مسائل بین‌الملل می‌گوید:«به نظر می‌رسد معرفی سناتور ونس برآمده از فضای جدیدی است که بویژه بعد از ترور نافرجام ترامپ ایجاد شد. یک سنت سیاسی در آمریکا وجود داشت که معمولا نامزد انتخابات ریاست جمهوری، زوج انتخاباتی یا معاون خود را از طیفی در درون حزب انتخاب می‌کرد که نزدیک به خودش نبود. یعنی اگر یک نامزد انتخابات به طور مثال در حزب جمهوری‌خواه تعلق خاطر به طیف میانه راست داشت، سعی می‌کرد زوج انتخاباتی خود را از طیف منتهی‌الیه راست انتخاب کند.»

وی  افزود:« فلسفه این کار این بود که چنین زوجی توان آن را دارند که سبد رای حزب را در دوره انتخابات به حداکثر برسانند. به طور مثال در انتخابات سال  ۲۰۱۶ آقای ترامپ که یک سیاستمدار آماتور بود و از بیرون از حزب جمهوری‌خواه نماینده انتخابات مقدماتی حزب شد، وقتی به عنوان نامزد نهایی انتخاب شد نیاز به فردی داشت که نقاط ضعف او را پر کند. به این صورت که  اگر او یک سیاستمدار حرفه‌ای و مذهبی حزب جمهوری‌خواه نبود، می‌بایست زوج انتخاباتی خود را از یک سیاستمدار ریشه‌دار حزبی و به شدت مذهبی انتخاب می‌کرد. ترامپ در نهایت مایک پنس را انتخاب کرد.  »

خسروشاهین تاکید کرد:« ونس و انتخاب او یک نوع خروج از سنت تاریخی و سیاسی در آمریکا است. فضای پسا ترور آمریکا به ترامپ کمک کرد تا فردی را انتخاب کند که وابستگی ذهنی و عینی و وفاداری تمام قد به اصول و هنجارهای برآمده از ترامپیسم یا اول آمریکا و دوباره بزرگ کردن آمریکا دارد. حتی ترامپ با این انتخاب می‌خواست چشم اندازی بسازد که این جنبشی که به راه انداخته، آینده‌دار است. یعنی اگر رئیس‌جمهور شود بعد از دوره ۴ ساله‌اش باز فردی وجود دارد که نماینده چنین گفتمانی باشد.»

ترامپ درصدد طرحی نو

این پژوهشگر مسائل بین‌الملل ادامه داد:« قالب جدیدی که ترامپ با انتخاب ونس دنبال می‌کند این است که طرحی نو در حوزه سیاست خارجی دراندازد و منافع ملی آمریکا در کانون توجه قرار بگیرد.» وی افزود:«در این بین وقتی از در کانون توجه قرار گرفتن منافع ملی آمریکا صحبت می‌شود، بزرگترین و مهمترین رقیب فعلی این کشور یعنی چین به ذهن می‌آید.»

به گفته خسروشاهین، بنابراین چه ترامپ و چه سناتور ونس از این الگو تبعیت می‌کنند که مهم‌ترین و کانونی‌ترین مسئله سیاست خارجی متحده، چین است و نگاه به شرق باید در اولویت قرار بگیرد و هر آنچه که به غیر از نگاه به شرق در سیاست خارجی آمریکا وجود دارد و توجهات را به خود جلب کرده، انحراف از منافع ملی آمریکا است.

کارشناس مسائل سیاست خارجی ادامه داد:«در مورد پیگیری منافع ملی آمریکا باید در نظر داشته باشیم که آیا ایالات متحده ترامپ یا ترامپیست‌ها قائل به این هستند که برای تقابل با چین یا برای حراست از تایوان با چین وارد یک مناظره و هماوردی نظامی شوند؟ پاسخی به که این مسئله داده می‌شود، خیر است. زیرا یکی از خطوط قرمز این سیاست خارجی جدید، پرهیز از مداخله‌گرایی نظامی است؛ یعنی استفاده از اهرم‌ها و مزیت‌های این کشور در حوزه‌های خارج از مباحث و مداخله‌گرایی نظامی.

وی تاکید کرد:« به عنوان مثال در حوزه تحریم‌ها، آمریکا فکر می‌کند با توجه به جایگاهی که در نظام سرمایه‌داری دارد، می‌تواند از اهرم تحریم‌های ثانویه برای پیشبرد برخی از اهداف خود یا با هدف مهار برخی از بازیگران علیه منافع ملی آمریکا استفاده کند.»

تایتان خسته 

خسروشاهین درباره سیاست خارجی جدید جمهوریخواهان در صورت پیروزی ترامپ توضیح داد:«وقتی به متون و مجلات آمریکایی مراجعه کنیم یا صحبت‌های نخبگان دانشگاهی را در خصوص سیاست خارجی مدنظر قرار دهیم، از یک واژه‌ای برای کشورشان استفاده می‌شود و می‌گویند آمریکا، تایتان خسته است. تایتان اسطوره خدایگان یونان باستان و یک موجود غول‌پیکر بود. خسته یادآور این است که ایالات متحده آمریکا دیگر نه توان پذیرش مسئولیت‌های اضافی در نظام بین‌الملل را دارد و نه تمایلی به آن دارد. این تمایل از اینجا ناشی می‌شود که ۵۵ درصد پایگاه رای جمهوری‌خواهان با مداخله‌گرایی آمریکا در نظام بین‌الملل مخالف هستند. همچنین امروز حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد جامعه آمریکا با کمک‌های ایالات متحده به اوکراین مخالف هستند و حتی بخشی از جامعه آمریکا با کمک‌های کشورشان به اسرائیل هم مخالف هستند.»

وی ادامه داد:« این مسئله به دلیل بدبینی حاصل از مداخلات گسترده آمریکا در نظام بین‌الملل به ویژه پس از پایان جنگ سرد و هزینه‌هایی است که بر مالیات دهندگان آمریکایی تحمیل کرده است. بنابراین بر پایه این تایتان خسته که نمی‌تواند مسئولیت جدیدی بپذیرد، تمرکز روی منافع ملی خواهد بود. یعنی بیشترین سرمایه، هزینه، توجه و برنامه‌های عملیاتی آمریکا چه در حوزه دیپلماسی و چه در عرصه نظامی معطوف به شرق و چین خواهد شد.»

به گفته این کارشناس، وقتی می‌گوییم آمریکا مسئولیت‌های بیشتری را نمی‌پذیرد، بنابراین در ناتو دچار تغییر و تحولاتی خواهیم شد. یعنی آمریکای ترامپ خیلی راحت‌تر می‌تواند با تثبیت ترامپیسم کشورهای اروپایی را وادار به پذیرش مسئولیت‌هایشان در ناتو کند. ترامپیست‌ها اعتقاد دارند که پیرامون اوکراین کشورهای ثروتمند اروپایی قرار دارند که به تنهایی و بدون کمک آمریکا هم می‌توانند بودجه ناتو را در این رابطه تامین کنند. به خصوص که آنها کشورهایی هستند که احساس تهدید فوری از ناحیه روسیه می‌کنند. اما ایالات متحده از ناحیه روسیه هیچ نوع تهدید موجودیتی را احساس نمی‌کند.

کارشناس مسائل سیاست خارجی با اشاره به اینکه در دوره ترامپ ابتکار صلح ابراهیم و عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل مطرح شد و اتفاقاً دولت بایدن نیز این الگوی رفتاری را تداوم بخشید، گفت:« هرچند در مورد عربستان به موفقیتی نایل نشدند اما فلسفه این داستان پیمان ابراهیم این بود که مشارکت یا عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل، زمینه و مقدمات لازم را برای همکاری‌های امنیتی بین اعراب و اسرائیلی‌ها به وجود بیاورد. به باور دولت نخست ترامپ، همکاری اعراب و اسرائیل، این قابلیت را دارد که نفوذ ایران را در منطقه مدیریت کند. با بررسی این ماجرا، اتفاقات دهه 1970 به ذهن متبادر می‌شود؛ در سال 1975 نیکسون دکترین دو ستونی اش را مطرح کرد که ستون امنیتی و نظامی آن را ایران و ستون اقتصادی‌اش را عربستان سعودی تشکیل می‌داد. به دلیل خروج بریتانیا از خلیج‌ فارس و سیاست موازنه از راه دور آمریکا این مدل در دستور کار قرار گرفت.»

به گفته خسروشاهین، به نظر می‌رسد که امروز همین الگوی رفتاری در قالب دیگری در حال تکرار است و ترامپ آن را ادامه خواهد داد. از این حیث سیاست خارجی خاص ترامپ در این زمینه برای ایران می‌تواند یک تهدید قلمداد شود و ترامپ سعی خواهد کرد به نوعی فشارها از طریق این همکاری را افزایش دهد. اما این همکاری یک خاصیت دیگر هم دارد و به باور واشنگتن، شاید در قالب آن گزینه موازنه از راه دور محقق شود. به عبارت دیگر همکاری اعراب و اسرائیل در حوزه ترتیبات امنیتی، فضایی را ایجاد می‌کند که آمریکا بتواند سرمایه‌ها و دارایی‌های نظامی و نیروهای خود را تاحد امکان از منطقه خارج کرده و روی مسئله اصلی خود یعنی چین متمرکز شود.

 

ویدیو این گفت‌وگو را می‌توانید اینجا مشاهده کنید: