به گزارش خبرگزاری ایمنا، قطار مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا امروز قرار است در ایستگاه آغاز مذاکرات فنی میان دو کشور بایستد و نمایندگان هردو طرف، برای سومین دور این گفتوگوها عازم مسقط شدهاند؛ در یک سو «کاظم غریب آبادی» به همراه «مجید تخت روانچی» دو تن از معاونان ارشد وزیر خارجه هستند که هدایت تیم فنی و کارشناسی کشورمان را برعهده دارند و از سوی دیگر «مایکل آنتون» یکی از مشاوران ارشد دونالد ترامپ قرار است ریاست تیم فنی ایالات متحده را عهده دار باشد. مدیریت سومین دور گفتوگوهای غیرمستقیم نیز توسط سید عباس عراقچی و استیو ویتکاف انجام میشود و قرار است تنها در خصوص ابعاد فنی برنامه هستهای کشور از جمله درصد غنی سازی، مکانیسمهای بازرسی و رفع تحریمها صحبت شود.
همانطور که مسئولان ایرانی بارها تاکید کردهاند، قرار نیست موضوعاتی فراتر از مباحث هستهای مورد مذاکره قرار بگیرد و برچیده شدن برنامه صلحآمیز کشورمان، یکی از خطوط قرمز اساسی ایران است، با این وجود، طرف مقابل بارها اظهارات ضد و نقیضی در این خصوص داشته و با تکرار ادعای واهی تلاش ایران برای ساخت سلاح اتمی، یا با زبان تهدید خواستار توقف کامل غنی سازی ایران شده و یا صحبت از نظارتهای بسیار گسترده را پیش کشیده است.
این در حالی است که پیش از این، کارشناسان روابط بینالملل هشدار داده بودند که با توجه به شرایط فعلی منطقه و احتمال فعال شدن مکانیزم ماشه در پاییز پیش رو، عملاً امکان مذاکره برابر وجود ندارد، زیرا دستیابی به توافق، برای ایران یک ضرورت است، اما چنین اضطراری برای ایالات متحده وجود ندارد و خطر آنجاست که طرف ایرانی حاضر شود امتیازات فراوانی بدهد تا تنها از مکانیزم ماشه عبور کند و طرف آمریکایی با برداشتن چماق حمله نظامی از روی میز، هیچ امتیازی ندهد. علاوه بر این، نظارت گسترده مدنظر آمریکا، نظارتی است که میتواند موشکهای با قابلیت حمل کلاهک هستهای را نیز شامل شود و این خط قرمزی است که تیم ایرانی، با هوشیاری هرگز نباید به آن تن بدهد.
به هر روی، مذاکرات کنونی در مرحلهای حساس و سرنوشت ساز قرار گرفته که موفقیت آن برای جمهوری اسلامی ایران منوط به حفظ منافع ملی و دستاوردهای هستهای در کنار ترکیب دیپلماسی فنی و انعطاف سیاسی است. در ادامه با ابوالفضل بازرگان، پژوهشگر امنیت بینالملل به گفتوگو نشستیم تا به بررسی بیشتر ابعاد این دور از مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا بپردازیم و پیشبینی او را در خصوص آینده مذاکرات بدانیم.
ایمنا: از امروز قرار است مذاکرات فنی دو کشور آغاز شود. با توجه به اینکه آمریکاییها یک روز از توقف کامل برنامه هستهای ایران حرف میزنند و یک روز بحث غنی سازی ۳ درصدی را مطرح میکنند، فکر میکنید میتوان به سرانجام این گفت و گو ها امیدوار بود؟ در این شرایط، با توجه به خوشبینی موجود به توانایی تیمهایی مانند ویتکاف یا جریان ماگا در تعلیق تحریمها، آیا دستیابی به چنین نتیجهای در این دور مذاکرات برای ایران واقعاً امکانپذیر است؟
بازرگان: قطعاً خیر. باید گفت که این مسئله چند تقسیمبندی دارد؛ از جمله اینکه وقتی دو کشور وارد مذاکره میشوند و موضوع مذاکره مسائل امنیتی است و نه خریدوفروش کفش، منافع ملی و امنیت ملی هر دو کشور مستقیماً تحت تأثیر قرار میگیرد. در اینجا، منافع امنیتی آمریکا در منطقه و امنیت ملی ایران درگیر میشوند. البته برای آمریکا ممکن است این مسئله در درجه اهمیت پایینتری قرار داشته باشد، اما برای ایران، امنیت ملی و منافع امنیتی بهطور مستقیم تأثیرپذیر است.
در چنین شرایطی، نقش اشخاص، بهویژه کسانی که تخصصی در این حوزه ندارند یا صرفاً بهعنوان فرستاده عمل میکنند، چندان پررنگ نیست. ابتدا باید مبانی کلی و چارچوبهای سیاسی اولیه مشخص شود، سپس وارد جزئیات فنی و تخصصی شد؛ جایی که اختلافات، تضاد منافع و نقاط اشتراک که البته در رابطه ایران و آمریکا عمدتاً وجود ندارد، آشکار میشوند.
نکته قابل تأمل اینجاست که به مذاکرات میان روسیه و آمریکا نگاه کنیم. در حال حاضر ویتکاف از سوی آمریکا با روسیه صحبت میکند که این رفتوآمدها طی سه ماه اخیر تداوم داشته اما هنوز به نتیجه نرسیده، درحالیکه روابط روسیه و آمریکا فاقد اختلافات مستقیمی است که بین ایران و آمریکا وجود دارد و به عبارت دیگر، منافع دو کشور در این گفتوگوها در تضاد نیست. با این حال هنوز به وجه اشتراکی هم نرسیدهاند، البته دلیلش این است که هر کشوری در نهایت منافع ملی خود را دارد و رسیدن به این منافع کار سادهای نیست.
دوم اینکه ما در دو برهه تجربههایی از مذاکره با آمریکا داشتهایم که طی آن، از سوی هر دو طرف خواهان مذاکره و گفتوگو بودیم و هر دوره از این مذاکرات دو سال طول کشید که یکی به نتیجه رسید و دیگری بینتیجه ماند. اولین مورد، برجام بود که طی دو سال مذاکره مستقیم در دوران آقای روحانی به طول انجامید و دومین مورد، احیای برجام در دوره شهید رئیسی بود که با مواضع بایدن نسبت به بازگشت به توافق شناختهشده همراه شد و هر دو دوره نیز بیش از دو سال زمان برد. حالا با بازیگری روبرو هستیم که از برجام خارج شده و منطقاً نمیتواند به سطح قبلی توافق بازگردد، چرا که چنین حرکتی مورد تمسخر عمومی قرار میگیرد، علاوه بر این اهداف این بازیگر نامشخص است و ما با این پیشفرض که این بار خواستههایش فراتر از برجام است، وارد مذاکره شدهایم. این مذاکره در حالی انجام میشود که که طرف مقابل خود را در موضع برتر میبیند و از ابزارهای فشار قویتری مانند «مکانیسم ماشه» و تهدید علنی حمله نظامی به ایران برخوردار است. این سطح از تهدیدات نظامی رسمی و مکرر در دهه اخیر بیسابقه بوده است.
اکنون مذاکرات در شرایطی انجام میشود که آمریکا با انتقال جنگندهها و ناوها به منطقه، همراه با تهدیدات خود و نقشآفرینی بهظاهر دوگانه رژیم صهیونیستی به عنوان پلیس خوب و بد، فضایی پیچیده ایجاد کرده است.
ایمنا: پس اصلاً چه دلیلی داشت که آمریکاییها با ما وارد مذاکره شوند؟
اضطرار کنونی آمریکا، جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتم است
بازرگان: در چنین وضعیتی، اگر بخواهیم با منطق روابط بینالملل که بر پایه منافع، اهداف و حرکتهای شطرنجگونه استوار است، روابط را تحلیل کنیم، و نه بر اساس حرفهای رسانهها و موضع گیری های آنها، باید به چند پرسش کلیدی پاسخ دهیم. اینکه اهداف و شروط آمریکا چیست؟ منافع و چارچوب زمانی آن کدام است؟ و آیا عجلهای برای مذاکره وجود دارد یا خیر؟
از این منظر، به نظر میرسد آمریکا به دنبال یک «شوی تبلیغاتی» برای ترامپ است تا ادعا کند پس از خروج از برجام، اکنون در حال احیای آن است. این هدف بیشتر یک هدف شخصی برای ترامپ به نظر میرسد تا یک استراتژی کلان برای کاخ سفید، چرا که اهداف استراتژیک ایالات متحده با این رویکرد تبلیغاتی تفاوت عمده دارد و نهایتاً باید دید این اقدام برای آمریکای ترامپ ارزش دارد یا خیر. ترامپ پیشتر ادعا کرد که مسئله اوکراین را در ۲۴ ساعت حل میکند، اما پس از سه ماه موفق به اینکار نشد. اضطرار کنونی آمریکا، جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتم است که باید در چارچوب همین محاسبات آن را سنجید.
زمانی بود که آمریکاییها میگفتند حمله به ایران به دلیل گستره ابزارهای بازدارنده که ما در اختیار داریم، بهشدت سخت است، زیرا ایران جدای از بحث بازدارندگی متعارف موشکی و پهپادی در لبنان، سوریه، یمن و عراق نیز بازدارندگی دارد و بنابراین گزینه دیپلماتیک قطعاً گزینه بهتری است.
به باور من، کماکان گزینه دیپلماتیک برای آمریکا نسبت به حمله نظامی بهتر است؛ چون اگر بتواند با توافقی مانند توافق غنیسازی، ما را از چرخه فعلی خارج کند و زمان دستیابی به بمب را مثلاً از یک هفته به دو سال افزایش دهد، قطعاً گزینه بهتری محسوب میشود تا اینکه بخواهد حمله کند، ایران پاسخ دهد و هزینههای جنگی ایجاد شود.
اما نکته اصلی در مقایسه با گذشته این است که آیا هزینهها برای طرف مقابل افزایش یافته که مذاکره را جذابتر کند، یا کاهش یافته است؟ اگر فرض کنیم بازدارندگی ایران نسبت به گذشته قویتر شده، پس باید برای آمریکا مثلاً در دوران ترامپ، رسیدن به توافق مهمتر باشد، زیرا جنگ با ایران هزینههای بیشتری دارد. اما تصور فعلی این است که بازدارندگی منطقهای ایران تضعیف شده است چراکه سوریه را از دست داده، حزبالله تضعیف شده، یمن هر شب با حدود ۴۰ حمله مواجه است و عراق نیز تحت فشار سیاسی شدید قرار دارد. این شرایط، حمله به ایران را «کمهزینهتر» میکند و وقتی حمله کمهزینه تر باشد، ضرورت توافق برای طرف مقابل کاهش مییابد. در چنین وضعیتی، آیا آمریکا حاضر است امتیازات کلانی بدهد و به امتیازات کم راضی شود؟ پاسخ قطعاً منفی است و این منطقاً غیرعقلانی است. حتی اگر ایران به دلیل فعال نشدن مکانیسم ماشه حاضر به امتیازدهی شده باشد، طرف مقابل انگیزهای برای امتیاز دادن ندارد.
ایمنا: فکر میکنید مذاکرات واقعاً در سطح مسائل هستهای باقی بماند؟
بازرگان: من باور ندارم گفتگوهای فعلی صرفاً بر موضوع هستهای متمرکز شود یا به سطح رضایتی مشابه برجام برسیم. از این رو چند سناریو محتمل است. نخست، نمایش رسانهای که در آن دو طرف صرفاً برای وقتکشی و تأخیر در فعالسازی مکانیسم ماشه مذاکرات را پیش میبرند. دوم، تغییر مواضع آمریکا که تاریخچه نشان میدهد ابتدا مواضعی اعلام کرده، سپس عدول کرده یا خواستههایش را افزایش داده است. این الگو را در خاطرات آقای ظریف در دوران برجام و احیای برجام و در زمان دولت بایدن شاهد بودهایم. شرایط آمریکاییها مدام در حال تغییر است. آنها زمانی بحث حذف سپاه از لیست گروههای تروریستی را مطرح میکردند، سپس از آن عدول کردند.
سناریو سوم و نگرانکننده، فشار برای رسیدن به یک توافق موقت و حداقلی است که با هدف گمراهی ایران طراحی شده است، یعنی توافقی شبیه برجام که در آن، ایران با دریافت امتیازات ظاهری و اصطلاحاً «شکلات»، غنیسازی خود را تقدیم کند و دستاوردهای خود را از دست بدهد. در چنین سناریویی، آمریکا با هزینه کم، ایران را وادار به امتیازدهیهای کلان میکند. با این حال تهدید فعلی حمله نظامی، واکنش محتمل ایران مبنی بر ساخت بمب اتمی به هر قیمتی را افزایش میدهد.
آنها بر این تصورند که در توافق کوچکی شرکت کنیم، غنیسازی ایران را محدود کنیم و سپس حمله را آغاز کنیم. به عبارتی پس از خروج از توافق چون ایران قطعاً واکنش نشان میدهد، ترامپ اسرائیل را برای حمله به ایران حمایت خواهد کرد. این استراتژی آشکار است؛ هدف فریب ماست تا با تصور عبور از مکانیزم ماشه، به توافق تن دهیم. گویی فکر میکنیم با این توافق موقت از بحران میگریزیم، اما در واقع خود را در دام میاندازیم؛ مانند کسی که از پل میگذرد بیآنکه بداند آنسو چه چیزی در انتظار اوست. با این سناریو در نهایت در چالشی بدتر گرفتار خواهیم شد. به باور من، این سناریو تنها گزینه محتمل است، هرچند بعید میدانم چنین اتفاقی بیفتد؛ چراکه انجام این کار مستلزم سطحی از بیخردی است که حتی با فرض وجود دولتی ناکارآمد، با توجه به تأکیدات مکرر رهبری و ضرورت نظارت دقیق، بعید به نظر میرسد. اگر قوه عاقلهای بر امور نظارت کند، پذیرش چنین ریسکی ناممکن است.
ایمنا: چگونه میتوان بین الزامات بینالمللی برای کاهش ذخایر اورانیوم و حفظ خطوط قرمز ایران در غنیسازی تعادل ایجاد کرد؟
بازرگان: حفظ غنیسازی و ذخایر اورانیوم از خطوط قرمز ایران است. ذخایر فعلی حتی در بازه یک هفته قابلیت تبدیل به بمب دارند که خود نوعی بازدارندگی محسوب میشود. نگرانی اخیر من گزارش نیویورکتایمز مبنی بر موافقت ایران با انتقال این ذخایر به روسیه است، آن هم همزمان با ارسال نامهای از سوی رهبری که نشانهای نگرانکننده است. هرچند در برجام نیز چنین انتقالی انجام شد، اما با توجه به اختلافات عمیق فعلی، بعید میدانم این دور مذاکرات به نتیجه برسد.
ایمنا: همانطور که گفتید آمریکا قطعاً خواستههایی فراتر از برجام دارد. اکنون که ترامپ به دنبال دستاوردی برای خود است، دقیقاً ما چه امتیازاتی باید بدهیم تا آمریکاییها راضی شوند؟!
آنها به بهانه راستیآزمایی هستهای، به سراغ موشکها میآیند و روی موشکهایی که امکان حمل کلاهک هستهای را دارند، تمرکز میکنند و در این مرحله، هم محدودیت موشکی و هم نظارت بر برنامه موشکی مطرح میشود که هر دو گزینه خسارت محض است
بازرگان: در حال حاضر، ویتکاف در توییتی مدعی شده که باید راستیآزمایی را کامل کنیم و ایران باید همکاری کامل با نمایندگان آمریکا داشته باشد؛ نه با نمایندگان آژانس بینالمللی انرژی اتمی! آنها میخواهند نظارت خود را کامل کنند تا از تسلیحاتی شدن برنامه هستهای ایران مطمئن شوند. اما این امکانپذیر نیست، زیرا برای اطمینان از غیرنظامی ماندن برنامه، نظارتها دیگر محدود به راکتورها یا مراکز هستهای نیست، بلکه به پایگاههای نظامی و تسلیحاتی، بهویژه موشکهای بالستیک و هایپرسونیک با قابلیت حمل کلاهک هستهای گسترش مییابد.
در واقع، آنها به بهانه راستیآزمایی هستهای، به سراغ موشکها میآیند و عملاً روی موشکهایی که امکان حمل کلاهک هستهای را دارند، تمرکز میکنند و در این مرحله، هم محدودیت موشکی و هم نظارت بر برنامه موشکی مطرح میشود که هر دو گزینه خسارت محض است.
ایمنا: با توجه به وضعیت بیمار اقتصاد و وابستگی شدید آن به کوچکترین اخبار تأثیرگذار بر قیمتها، به نظر میرسد که نگاه عمومی به سمت این موضوع گرایش یافته که اگر توقف غنیسازی اورانیوم و فعالیتهای مرتبط واقعاً مشکلات اقتصادی را حل میکند، چرا آن را کنار نگذاریم؟ از نظر شما اگر ایران به چنین پیشنهادی تن دهد، معامله بر سر چه چیزی خواهد بود و تبعات آن چگونه خواهد بود؟
بازرگان: ما زمانی هشدار دادیم که ایران ممکن است سرنوشتی مشابه لیبی پیدا کند. سالها پیش نسبت به سناریوی لیبیشدن ایران اخطار میدادیم، اما اکنون دیگر نیازی به هشدار نیست، چرا که خود طرف مقابل آشکارا میگوید «هدف ما لیبیسازی ایران است».
نکته دوم وجود تجربیات عینی و مشهود است. نه لیبی و قذافی، نه عراق و صدام، بلکه کافی است به سرنوشت اوکراین بنگریم. کشوری که متحد غرب بود، اما غنیسازی و ظرفیتهای دفاعی آن مصادره شد و با وعدههای «همکاری امنیتی» و «عضویت در اتحادیه اروپا»، به ورطه جنگ کشانده شد.
امنیت ملی و تمامیت ارضی کشورها موضوعی نیست که با معیارهای عددی و هزینهای قابل سنجش باشد. امروز ما به دستاورد غنیسازی هستهای دست یافتهایم، در حالی که حتی در صورت بهبود روابط با آمریکا و اسرائیل که فرض محال است، بازهم چالشهای استراتژیک باقی میماند.
امروز ترکیه در مسیر غنیسازی گام برمیدارد و اگر اردوغان یا جانشینانش در آینده به سمت ساخت بمب هستهای حرکت کنند، واکنش ما چه خواهد بود؟ همزمان، امارات با ادعای مالکیت جزایر ایرانی و حضور در توافقهای امنیتی سهجانبه خلیج فارس، چه تضمینی وجود دارد که در صورت دستیابی به توان هستهای طی دهه آینده، از بازدارندگی هستهای خود برای تصرف جزایر ما استفاده نکند؟
آیا اوکراین هنگام واگذاری توانمندیهای دفاعی خود تصور میکرد که سه دهه بعد ۲۰ درصد از خاکش اشغال شود؟ امروز نیز اخبار مشابهی درباره واگذاری ۲ درصد از خاک اوکراین به روسیه منتشر شده است. این تحولات، موضوعاتی کیفی هستند که با معیارهای مادی قابل سنجش نیستند؛ بلکه مسئولیتی تاریخی در قبال نسلهای آینده است. باید پاسخگوی فرزندانمان باشیم که چرا چنین تصمیماتی اتخاذ شد و پیامدهای آنچه بود.
حتی اگر معاهدهای امضا شود، آیا تضمینی وجود دارد که نتانیاهو نگوید من این معاهده را قبول ندارم و غنیسازی ۳.۶ درصدی ایران تهدیدی است که باید با حمله به آن پاسخ داده شود؟
بهویژه اکنون که درگیر تقابل هویتی و حیثیتی با اسرائیل هستیم، توافق با آمریکا و دریافت ضمانت اجرایی چه معنایی دارد؟ حتی اگر معاهدهای امضا شود، آیا تضمینی وجود دارد که نتانیاهو نگوید من این معاهده را قبول ندارم و غنیسازی ۳.۶ درصدی ایران تهدیدی است که باید با حمله به آن پاسخ داده شود؟ آیا تاریخ عراق و سوریه تکرار خواهد شد، آنجا که پیش از دستیابی به غنیسازی هدف قرار گرفتند؟
ایمنا: با توجه به تحلیلهای پیشین شما که دستیابی به بمب اتم را تنها راهکار موجود ایران در برابر تهدیدهای اساسی کنونی میدانید، آیا این دیدگاه، ساده سازی معادلات پیچیده روابط بینالملل نیست؟ آیا دستیابی به سلاح هستهای واقعاً به معنای پایان رقابتها و درگیریهای ایران و آمریکا خواهد بود؟ همانگونه که شاهد بودیم، دو عملیات «وعده صادق» علیه اسرائیل دارای سلاح اتمی رخ داد. حال این پرسش مطرح است که آیا دستیابی به بمب اتمی، تهدیدهای نظامی علیه ایران را بهطور کامل رفع خواهد کرد؟
بازرگان: پاسخ به این سوال دردناک است. آیا تهدید حمله نظامی، حضور بیسابقه ناوگانهای نظامی پی ۱، پی ۲، بی ۵۲، دیگو گارسیا و حملات شبانه یمن و ترس از جنگ، ما را به سمت توافق سوق نداد؟
عدهای میگویند با بمب اتم، مشکل اقتصادی حل نمیشود و فلان کار امکانپذیر نیست. ما هیچ نسخه جامعی برای حل مشکلات در روابط بینالملل نداریم که بگوییم با انجام فلان کار، تمام مشکلات کشور حل میشود. ما مانند مدافعان برجام نیستیم که بگوییم «آب نداریم، نان نداریم، برق و محیط زیست نداریم، پس به برجام تن دهیم». اما اگر بمب اتم تنها یک مشکل را حل کند و آن پایان گزینه «یا جنگ یا توافق» باشد، همین کافی است. دیگر طرف مقابل نمیتواند با تهدید، ما را به تغییر موضع مجبور کند. بازدارندگی ناقص، ما را به عقبنشینی وادار میکند. اگر بازدارندگیمان کامل شود، تازه نقطه شروع حل مشکلات ماست که از این مرحله به بعد بگوییم شما نمیتوانید به ما حمله کنید و ما غنیسازی اورانیوم را از کشور خارج نمیکنیم و بمب هم ساختهایم. آن موقع تازه میتوانیم مذاکره کنیم، اما اکنون این امکان فراهم نیست، چون آمریکا میگوید یا باید با ما گفتوگو کنید و یا به شما حمله میکنم و این واقعاً دردناک است.
وقتی بازدارندگی کامل میشود، طرف مقابل نیز چوبی روی میز میگذارد و در نهایت میگویند: «حالا هر دو چوب را پایین بیاوریم.»
رهبر معظم انقلاب دو ماه پیش موضعی بسیار جدی درباره مذاکره با آمریکا گرفتند اما اکنون موضع عوض شده، چون میبینند که دولت حاکم همراهی نمیکند و فشار را به رهبری افزایش میدهد. البته وزارت خارجه نظر متفاوتی دارد. ولی اگر ما میگوییم دلیل ما «تجربه» است، پس باید نظارتی متفاوت وجود داشته باشد و مثل دفعه قبل نباشد. بنابراین با بمب هستهای، ما تازه میتوانیم وارد مذاکرات واقعی شویم. در حال حاضر، یکی از شروط آمریکا قطعاً این است که «تو این را بده، آن را بده تا من به تو حمله نکنم». یعنی ما باید یکسری چیزها را بدهیم در عوض هیچ چیزی نگیریم، فقط برای اینکه آنها به ما حمله نکنند.
این واقعیت در زمان برجام هم وجود داشت. در آن دوره آقای روحانی میگفت دستاورد من امضای برجام و برداشتن سایه جنگ از کشور بود؛ یعنی چوب طرف مقابل روی میز مذاکره باقی ماند. اما وقتی بازدارندگی کامل میشود، طرف مقابل نیز چوبی روی میز میگذارد و در نهایت میگویند: «حالا هر دو چوب را پایین بیاوریم».