به گزارش اکوایران، مشارکت فزاینده کشورهای خلیج فارس در تلاشهای میانجیگری، گواه بر نفوذ روزافزون قدرتهای میانی در سیاست بینالملل است. این امر همچنین بازتابی از تلاش میانجیگران سنتی برای انطباق با پیچیدگیهای دنیای چندقطبی، به هم پیوسته و شبکهای در حال ظهور است.
نیکولای ملادِنوف در مقالهای برای وبگاه مؤسسه واشنگتن به جایگاه، کارایی و تأثیر نقش میانجیگری کشورهای عربی خلیج فارس پرداخته و چالشها و فرصتهای پیش روی را مورد بررسی قرار میدهد. این مقاله توسط وبگاه اکوایران در دو بخش ترجمه گردیده و قسمت اول آن در اینجا منتشر شده و در ادامه، بخش دوم تقدیم خوانندگان میگردد.
مجلس
مفهوم اول، ایده «مجلس» است که در دنیای عرب به بخش خاصی از خانه اشاره دارد که برای پذیرایی از مهمانان اختصاص داده میشود. این فضا کاملاً در تضاد با محیطهای کاری، جلسات ایستاده یا جلسات طوفانفکری است. مجلس مکانی برای تعامل اجتماعی راحت، تبادل نظر و بحثهای عمیق است. با این حال، مجلس صرفاً یک مکان نیست، بلکه رویدادی و مناسبتی بوده که افراد را گرد هم میآورد. به همین دلیل، یونسکو به دلیل اهمیت فرهنگی مجلس در «ایجاد گفتگو در جامعه، حل تعارض و تقویت روابط اجتماعی» آن را به رسمیت شناخته است.
اینکه بتوان از هیاهوی دنیای بیرون و به دور از دوربینها و فشار شبکههای اجتماعی به مجلسی پناه برد که در آن، رفتارهایی مانند بدگویی از دیگران یا تهمتزدن ممنوع بوده و بتوان وارد بحثهای عمیق و باوقار شد، شاید همان چیزی باشد که بسیاری از طرفهای درگیر در مناقشات برای رسیدن به توافق نیاز دارند. برخی معتقدند که مجلس یکی از ابزارهای کلیدی در ایجاد «توافقنامه نوآورانه امارات» در مذاکرات اخیر کاپ۲۸ بوده است. سلطان الجابر، رئیس کاپ۲۸ در سخنرانی اختتامیه خود گفت که او بر این باور است که نشستهای «مجلس» حاضرین در کاپ۲۸ اجازه داد تا «دوباره ارتباط برقرار کرده» و «از ته دل با هم صحبت کنند».
صلح
دومین مفهوم «صلح» بوده که در تقابل با درگیری یا جنگ است. این مفهوم با همخانواده کلمه «مصالحه» بوده که به طور کلی به آشتی ترجمه میشود. با این حال، صلح در سنت اسلامی همچنین به معنای حلوفصل دوستانه و میانجیگری است. این نتیجه و فرآیند در هر شکلی از حلوفصل اختلافات دیده میشود. شاید این ویژگیها باعث شده که ایدههای «حلوفصل دوستانه» و «مجلس» که هر دو برای فرهنگهای خلیج فارس بسیار حیاتی به شمار میروند، برای میانجیگری درگیریها در دنیایی تکهتکهشده و به طور فزایندهای قطبیشده، مناسب باشند.
مفاهیم «مجلس» و «صلح» برای درک رویکرد خلیج فارس به میانجیگری اساسی هستند. «مجلس» فضای فیزیکی و فرهنگی برای حلوفصل مناقشات را فراهم میسازد. از سوی دیگر، «صلح» چهارچوب ناملموسی برای رویکرد خلیج فارس به میانجیگری را فراهم میآورد. این بر اهمیت دستیابی به حلوفصل دوستانه و بازگرداندن صلح به جای حلوفصل یک اختلاف فوری تأکید دارد. این دو مفهوم در کنار هم، ترکیبی قدرتمند ایجاد میکنند.
هنگام مقایسه سبک میانجیگری کشورهای خلیج فارس با میانجیگران سنتی غرب، چند تفاوت اساسی آشکار میگردد. میانجیگری غرب اغلب بر رویکرد رسمیتر و ساختارمندتری تمرکز دارد که بر اهمیت چهارچوبهای حقوقی، فرآیندهای نهادی و پایبندی به هنجارها و اصول تأکید میکند. این رویکرد اغلب شامل شیوه تعامل مستقیمتر و قاطعانهتری است؛ به طوری که میانجیگران راهحلها را به طور فعالانه پیشنهاد داده و بر طرفهای درگیر برای رسیدن به توافق فشار میآورند. در مقابل، رویکرد کشورهای خلیج فارس با تأکید بیشتر بر شبکههای غیررسمی، روابط شخصی و درک فرهنگی همراه است. چنین رویکردی زمانی ارزش خود را نشان میدهد که با درگیریهایی روبرو بوده که در آنها، میانجیگران سنتی غرب به دلیل شکایتهای تاریخی یا اتهامات جانبداری با مشکلاتی در ایجاد اعتماد و اعتبار مواجه هستند.
چالشها و فرصتها
با وجود نفوذ فزاینده کشورهای خلیج فارس در میانجیگریهای بینالمللی، آنها با چالشها و محدودیتهای متعددی روبرو هستند که میتواند بر اثربخشی و درک تلاشهایشان تأثیر بگذارد. یکی از چالشهای مهم، احتمال نگرش جانبدارانه یا مغرضانه به میانجیگری آنها، به ویژه در مواردی است که با یکی از طرفین درگیر روابط مستحکمی دارند. این برداشت از جانبداری میتواند اعتبار آنها را به عنوان میانجی تضعیف ساخته و پذیرش تلاشهایشان از سوی برخی بازیگران را محدود کند. به علاوه، در حالی که اتکا بر روابط شخصی و کانالهای ارتباطی غیررسمی در برخی زمینهها مؤثر است، احتمالاً توانایی آنها برای مشارکت در فرآیندهای رسمیتر و نهادینهشده را محدود بسازد. با ادامه گسترش نقش میانجیگری کشورهای خلیج فارس، آنها باید برای تضمین اثربخشی بلندمدت و پایداری تلاشهای خود، بر این چالشها و محدودیتها غلبه کنند.
همچنین آنها با خطرات و پیامدهای ناخواسته احتمالی روبرو هستند. یکی از این خطرات این است که تلاشهای آنها به طور ناخواسته باعث تشدید رقابتهای منطقهای شود. با توجه به شبکه پیچیده رقابتهای سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک در منطقه، ابتکارات میانجیگری آنها را میتوان به جای تلاش بیطرفانه و بیغرض برای برقراری صلح، تداومی بر این رقابتها محسوب کرد. علاوه بر این، اگر تلاشهای میانجیگری کشورهای خلیج فارس عمدتاً ناشی از منافع اقتصادی یا ژئوپلیتیکی خود آنها تلقی شود و نه تعهدی واقعی به حلوفصل مناقشات، میتواند مشروعیت ابتکارات آنها را تضعیف کند. برای کاهش چنین خطراتی، کشورهای خلیج فارس باید شفافیت، بیطرفی و شمولیت زیادی از خود نشان داده و برای ایجاد اعتماد و حمایت از ابتکاراتشان، همکاری نزدیکی با سایر شرکای منطقهای و بینالمللی داشته باشند.
نقش فزاینده کشورهای خلیج فارس در میانجیگریهای بینالمللی همچنین سؤالات مهمی را در مورد چگونگی تعامل تلاشهای آنها با کار سازمانهای بینالمللی تثبیتشده، به ویژه سازمان ملل متحد و تکمیل آن مطرح میکند. سازمان ملل متحد به عنوان نهاد اصلی جهانی مسئول حفظ صلح و امنیت بینالمللی، نقشی حیاتی در هماهنگی و حمایت از حلوفصل مناقشات در سراسر جهان دارد. با این حال، ظرفیت میانجیگری سازمان ملل متحد طی سالهای اخیر به طور فزایندهای تحت فشار و چالش قرار گرفته است. در این راستا، ظهور کشورهای خلیج فارس به عنوان میانجیهای منطقهای فرصتها و چالشهایی را برای همکاری و هماهنگی با سازمان ملل متحد میآفریند. قرابت فرهنگی و زبانی آنها با بسیاری از مناطق درگیر در مناقشات خاورمیانه و فراتر از آن میتواند بسیار مفید باشد. نفوذ اقتصادی و سیاسی آنها میتواند به بسیج منابع و مشوقها برای حمایت از تلاشهای میانجیگری کمک کرده و ابتکارات صلحسازی و توسعه سازمان ملل متحد را تکمیل کند.
از سوی دیگر، میانجیگری کشورهای خلیج فارس گاهی اوقات میتواند به صورت موازی یا حتی در رقابت با ابتکارات سازمان ملل متحد عمل کرده و منجر به تکرار، تکهتکهشدن یا حتی رویکردهای متناقض گردد. برای کاهش این خطرات و به حداکثر رساندن پتانسیل همکاری، کشورهای خلیج فارس و سازمان ملل متحد باید چهارچوبها و سازوکارهای روشنی برای ارتباط، هماهنگی و حمایت متقابل ایجاد کنند. در نهایت، هدف باید استفاده از مزیتهای نسبی و نقاط قوت مکمل هر دو طرف باشد.
نقش کشورهای خلیج فارس در میانجیگری بینالمللی به احتمال زیاد با تأثر از عوامل مختلف، از جمله تغییر چشمانداز ژئوپلیتیکی، تغییرات نسلی و پیشرفتهای تکنولوژیکی، همچنان در حال تحول و گسترش است. با حرکت پویایی قدرت جهانی به سمت دنیایی چندقطبیتر، کشورهای خلیج فارس موقعیت مناسبی برای اعمال نفوذ و ایفای نقش برجستهتری در حل مناقشات یافتهاند. موقعیت استراتژیک، نفوذ اقتصادی و توان دیپلماتیک رو به رشد آنها این امکان را بهشان داده تا در شکلدهی به نتایج مناقشات منطقهای و بینالمللی نقش فعالتری ایفا کنند. علاوه بر این، با ظهور نسل جوانتر رهبران در کشورهای خلیج فارس، احتمالاً آنها با تکیه بر تحصیلات جهانی، شبکههای متنوع و دانش فنی خود، چشماندازهای جدید و رویکردهای نوآورانهای را به میانجیگری بیافزایند. این تغییر نسلی میتواند منجر به شیوهای پویاتر و انعطافپذیرتر در میانجیگری شده که از ابزارهای ارتباطی جدید، اشتراک اطلاعات و ابزارها و پلتفرمهای اعتمادسازی بهره میبرد.
در عین حال، کشورهای خلیج فارس باید در برابر اعتماد به نفس بیش از حد نسبت به تواناییهای میانجیگری خود مقاومت کرده و خود را به قلمروهای ناشناخته نکشانند. آنها همچنین باید بر چالشهای ناشی از پیچیدگی روزافزون مناقشات جهانی، مانند نقش فزاینده بازیگران غیردولتی، موضوعی که آنها در سه دهه گذشته به گونهای منحصر به فرد با آن دستوپنجه نرم کردهاند، غلبه کنند. تغییرات اقلیمی و تهدیدات سایبری برای تضعیف روند صلح نیز چالشهای جدیدی را در این عرصه میآفریند. در حالی که میانجیگری و حل مناقشه ضروری بوده، کشورهای خلیج فارس باید بیشتر روی مدیریت مناقشه و دیپلماسی پیشگیرانه سرمایهگذاری کنند.
نقش نوظهور کشورهای حوزه خلیج فارس در میانجیگری بینالمللی درسهای ارزشمندی را برای جامعه بینالمللی به همراه دارد.
یکی از این درسها اهمیت اتخاذ رویکردی مبتنی بر حساسیت فرهنگی و توجه به زمینه خاص در میانجیگری است. نکته دیگر نیاز به صبر، پایداری و چشمانداز بلندمدت در تلاشهای حلوفصل مناقشات است.
تجربه کشورهای حاشیه خلیج فارس همچنین بر اهمیت استفاده از مشوقهای اقتصادی و چهارچوبهای همکاری منطقهای تأکید دارد. کشورهای حاشیه خلیج فارس با پیونددادن میانجیگری به ابتکارات جامع برای ارتقای یکپارچگی اقتصادی، توسعه زیرساختها، رفاه مشترک و حفظ ارزشهای فرهنگی، میتوانند نشان دهند که چگونه برقراری صلح را میتوان در یک چشمانداز وسیع برای ثبات و رشد جای داد.
در نهایت، تجربه کشورهای حاشیه خلیج فارس بر پتانسیل بازیگران منطقهای برای ایفای نقشی برجستهتر در میانجیگری بینالمللی تأکید میکند.
با نگاهی به آینده، کشورهای حاشیه خلیج فارس آمادهاند تا نقش حتی مهمتری در شکلدادن به امنیت و صلح بینالمللی ایفا کرده و رویکرد آنها به میانجیگری، عامل مهمی در تعیین موفقیت این تلاشها خواهد بود.
لازم به ذکر است که برخی از ابتکارات میانجیگری اخیر بر اهمیت حفاظت از غیرنظامیان و حفظ جامعه به عنوان ویژگی رویکرد منطقهای تأکید کردهاند. این امر با اصول کلاسیک حقوق بشر در منطقهای که به طور معمول با چنین ایدههایی هماهنگ نیست، مطابقت دارد. برای مثال، دو قطعنامه غزه که امارات متحده عربی در سال ۲۰۲۳ در شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه کرد، تبادل زندانیان اوکراین و روسیه، حمایت از حقوق زنان و خشم واقعی در مورد سرکوب طالبان علیه مردم افغانستان، همگی نمونههایی از حمایت فعال از حقوق بشر هستند.
با این حال، پیامدهای کامل سبک مذاکره نوظهور خلیج فارس با گذشت زمان و با آشکارشدن موارد بیشتر از میانجیگری آنها و با درک جامعه جهانی از نتایج بلندمدت تلاشهای آنها، آشکارتر خواهد شد. نظارت بر این تحولات برای درک جامع از نقش و روشهای خلیج فارس در حلوفصل مناقشات بینالمللی و تعهد آنها به رعایت اصول حقوق بشر در این فرآیند، بسیار مهم خواهد بود.
منبع: ecoiran-64260