به گزارش اکوایران، نزدیکی فزاینده مسکو و پکن بالاخص پس از جنگ اوکراین، نگرانیهایی را در غرب از بابت این شراکت و بازگشت دوباره فضای جنگ سرد به محیط بینالملل برانگیخته است.
جوزف توریگیان، تحلیلگر امور بینالملل با انتشار یادداشتی با عنوان «درسهای روسی شی جینپینگ» در مجله فارن افیرز، این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. اکوایران این یادداشت بلند را در سه قسمت ترجمه کرده که بخش اول آن پیش از این با عنوان «اتحاد جنگ سردی مسکو و پکن باز گشته است؟» منتشر شده و در ادامه بخش دوم آن ارائه میشود:
سرد و گرم
در سال 1962، شانس شی ژونگشون ته کشید و در سومین پاکسازی بزرگ حزب کمونیست چین، او را از قدرت بیرون کردند. درست مثل گائو و پنگ، به جاسوسی برای شوروی متهم شد، اگرچه دلیل اصلی مجازاتش این نبود. مائو به این نتیجه رسیده بود که چین، مانند شوروی قبل از خودش، دارد تمرکزش بر نبرد طبقاتی را از دست میدهد و شی هم تحت تأثیر واکنش مائو به این ماجرا قرار گرفت. در سال 1965، در حالی که مائو برنامهای پرهزینه برای سازماندهی مجدد جامعۀ چین برای جنگ احتمالی با شوروی یا ایالات متحده آماده میکرد، شی را از پکن به کارخانۀ ماشین آلات معدنی در کیلومترها دورتر از لوئویانگ تبعید کردند. از قضا، آن کارخانه با کمک متخصصان شوروی تکمیل شده بود و در یکی از روزنامههای محلی حتی بهعنوان «تبلور دوستی باشکوه چین و شوروی» توصیف شده بود.
روی هم رفته، شی ژونگشون 16 سال را در فضای وحشی سیاسی گذراند. باید تا سال 1978، دو سال پس از مرگ مائو، صبر میکرد تا از او اعادۀ حیثیت شود. شی، در مقام رئیس حزب در استان گوانگدونگ، به آمریکاییها هشدار داد برای کنار زدن تخاصم شوروی باید قوی باشند. او در سفری در سال 1980، همتایان آمریکاییاش را با دیدگاههای ضدشورویاش تحت تأثیر قرار داد و حتی از فرماندهی دفاع هوایی آمریکای شمالی در کلورادو هم دیدن کرد و یادداشتهای بسیاری برداشت. شی در مقام عضو پولیتبورو مسئول مدیریت روابط با طرفین خارجی انقلابی، چپگرا یا اساساً کمونیست، رقابت پکن و شوروی بر سر تأثیرگذاری در جهان را هدایت میکرد. او همچنین مسئول امور تبت بود و در نیمۀ اول دهۀ 1980، نگران نفوذ شوروی بر دالایی لاما بود. اما در سال 1986، با گرم شدن روابط، شی اصلاحات رهبر شوروی، میخائیل گورباچف، را ستود و از امیدهایش برای بهبود روابط گفت.
شی جینپینگ از این تاریخ چه درسی گرفت؟ در سال 2013، در نخستین سفر خارجیاش بهعنوان رهبر، به روسیه رفت، جایی که دربارۀ سفر سال 1959 پدرش، صحبتهای گرمی با چینشناسان داشت. او گفت طی انقلاب فرهنگی، عکسهای آن سفر نابود شده بودند اما مادرش هدایای آن سفر را نگه داشته بود. شی توضیح داد که اگرچه بسیاری از ناظران باور داشتند که نسل او به سوی غرب گرایش داشت، او با مطالعۀ دو ادبیات بزرگ شد، چینی و روسی. پس از تبعید شی به روستاها بهعنوان «ارسال جوانان» طی انقلاب فرهنگی، او روزهایش را به مطالعۀ رمانهای انقلابی روسی گذراند و اثر مورد علاقهاش چه باید بشود؟ نیکولای چرنیشفسکی بود. شی بعداً گفت از کاراکتر راخمتف، انقلابی تندرویی که برای فراموش کردن امیالش روی میخ میخوابید، خوشش میآمد. شی گفت وقتی در روستا بود، با الهام از او طی بارانهای شدید و بورانها بیرون میرفت و در آن وضعیت جوی میماند.
اما در گفتوگوهای سال 213 با چینشناسان روسیه، از افول روابط چین و شوروی در زمان روسیخوانیاش نگفت. در سال 1969، سالی که به روستا فرستاده شد، چین و شوروی درگیر یک جنگ مرزی اعلام نشده بودند و حتی نگرانیهایی نسبت به حملۀ هستهای شوروی مطرح بود. دربارۀ نخستین شغلش پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه هم صحبت نکرد، او منشی گنگ بیائو، دبیرکل کمیسیون مرکزی نظامی، بود. گنگ نسبت به مسکو نگران بود. در سال 1980، در جلسهای در پکن، وزیر دفاع ایالات متحده، هارولد براون، به گنگ گفت در زمینۀ دیدگاههای دو طرف دربارۀ شوروی، «به نظرم آمد که کارکنان مربوطهمان لابد با هم یادداشتهایشان را نوشته بودند.»
تحریکات ایدئولوژیک
با توجه به وضعیت روابط کنونی روسیه، چین و ایالات متحده، سخت بشود تصور کرد شی جینپینگ بخشی از سالهای نوجوانیاش را صرف حفر پناهگاهی برای آمادگی در برابر حملۀ شوروی کرده است -یا اینکه پدرش دعوت شده بود از فرماندهی دفاع هوایی آمریکای شمالی دیدن کند. سیالیت مثلث واشنگتن-پکن-مسکو در 75 سال گذشته باعث شده بعضی امیدوار شوند که شاید شی قانع شود حمایتش از روسیه را محدود کند. اما آنهایی که آرزوی بازگشت شکاف چین و شوروی را دارند، احتمالاً سرخورده خواهند شد.
یک مسئله اینکه، حالا عمدتاً آن ایدئولوژی محرک از رابطه غایب است. حقیقت دارد که در سالهای پس از سال 1949، یک ایدئولوژی کمونیستی مشترک، حکم چسب خارق العادهای را برای چین و روسیه دارد. اما با گذشت زمان، ایدئولوژی، مدیریت تفاوتها را برای چین و روسیه دشوار کرد. مائو عادت داشت تفاوتهای تاکتیکی را مناقشۀ ایدئولوژی عمیقتری تفسیر کند. مائو روز به روز بیشتر باور کرد که شورویها حامی موضع رقابتجویانۀ چین نسبت به غرب نیستند چرا که «بازنگرطلب» شدهاند. و در میان کمونیستها، اتهامات ارتداد نظری زیاد شد. وقتی مائو و خروشچف بر سر اعلامیۀ تاس در اکتبر 1959 با هم درگیر شدند، وزیر امور خارجۀ چین، چِن یی ادعا کرد که شووریها «ابن الوقت» هستند و همین مسئله خروشچف را شدیداً ناراحت کرد چرا که با تصویر او بهعنوان خائن به انقلاب، اعتبار کمونیستیاش را زیر سؤال میبرد. ادعای لورنز لوتی مورخ هم تا حد زیادی درست است که میگفت «بدون نقش حیاتی ایدئولوژی، این اتحاد نه به وجود میآمد نه شکست میخورد.»
علاوه بر این، به محض ورود تفاوتهای ایدئولوژیک به معادله، سخت بشود دربارۀ چیز دیگری صحبت کرد، تا حدی چون بحث دربارۀ ایدئولوژی میتواند به معنی تغییر رژیم باشد. در سال 1971، پس از گفتوگوی نسبتاً سازندهای با دیپلماتهای شوروی که در آن این مسئله را مطرح کردند که باور دارند یکی از مقالات پیپلز دیلی از مردم شوروی میخواست انقلاب کنند، نخست وزیر چین، چو انلای، برافروخته شد. چو اشاره کرد که شوروی میزبان وانگ مینگ، یکی از رهبران اولیۀ حزب کمونیست چین بود که با مائو درگیر و عملاً تبعید شد. چو گفت «فکر میکنید از او میترسیم. او اصلاً ارزشی ندارد!» وقتی یکی از دیپلماتهای شوروی از طرف چینی خواست فریاد نکشد و گفت «داد و فریاد که استدلال نیست»، دیپلمات چینی جواب داد: «اگر داد نزنم که گوش نمیدهید.»
روسیۀ امروز اما در بهترین حالت، با آرمانهای کمونیستی فاصلۀ بسیاری دارد. اگرچه پوتین فروپاشی شوروی را «فاجعهای ژئوپلیتیک» خواند، معمولاً دیدگاههایی منفی را نسبت به حزب کمونیست شوروی اعلام کرده است. پوتین در سخنرانیاش در شب پیش از حملۀ روسیه به اوکراین، لنین را بابت ایجاد اوکراین مدرن سرزنش کرد و از «دیکتاتوری» و «رژیم تمامیتخواه» استالین گفت. شی جینپینگ اما میراث کمونیسم را جدی میگیرد. به گفتۀ یک دیپلمات استرالیایی، برای دیپلماتهای روس عجیب بود که یک بار شی جملهای از رمان انقلابی روسی فولاد چگونه رام شد را برایشان نقل کرد. اگرچه شی جزماندیش نیست، عمیقاً به ایدئولوژی اهمیت میدهد و حتی فروپاشی شوروی را تا حدی معلول این امر بود که مسکو نتوانست اطمینان یابد که مردم مارکسیسم-لنینیسم را جدی میگیرند.
علیرغم این تفاوتها، نخبگان چینی و روسی در یک جهانبینی محافظهگرایانه و دولتگرایانه مشترکند. هر دو، حمله به تاریخشان را دسیسههایی غربی برای مشروعیتزدایی از رژیمهایشان میدانند و ترویج دموکراسی را تهدیدی وجودی تلقی میکنند. آنان قدردان ارزشهای سنتی بهعنوان سنگری در برابر بیثباتی هستند و فکر میکنند غرب دارد با مباحثات فرهنگی خودش را نابود میکند. هر دو نتیجه گرفتهاند که رژیمهای اقتدارگرا بهتر میتوانند به چالشهای مدرن بپردازند. هر دوشان میخواهند کشورهایشان جایگاه و قلمروی از دست رفتهاش را به دست بیاورد. پوتین و شی حتی این روایت مشروع را هم میچرخانند و ادعا میکنند نفرات قبلیشان (تحت تأثیر غرب) باعث کاهش غیرقابل تحملِ قدرت شدهاند و فقط حکومت مستبدانۀ آنها میتواند مشکل را برطرف کند.
منبع: ecoiran-67079