کد خبر: 9464
تاریخ و ساعت انتشار: 1403/07/09 10:00
منبع: rokhdadshahr.ir

روایت چشم‌های روضه‌خوان و صبرهای ایوب‌وار

در ذهن خود دودوتا چهارتا و کلمات را بالا و پایین می‌کنم برای طرح بحث با پدر شهید اما همچون کوهی مقتدر بر عصای خود تکیه داده و انگار که با چشم‌های خود، حضار را به صبر فرا می‌خواند، می‌گویند داغ سه پسر دیده اما باز هم محکم ایستاده و استوارتر از آنچه که فکرش را می‌کنم روایت می‌کند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، هنوز چندساعتی از خبر پر کشیدن یکی از یاران خرازی نگذشته بود که به سوی خانه پدری او روانه شدیم؛ خانه‌ای ساده در انتهای یکی از بن بست‌ها، حوالی حاشیه شهر؛ ماشین‌های پشت درب خانه گواه این است که مسیر را درست آمدیم و حجله‌ای از تصویر شهید نیز، امضایی بر این فرض است.

وارد حیاط که می‌شویم، پرچم یاحسین (ع) به دیوارهای دورتادور حیاط پوشانده شده و زیر لب زمزمه می‌کنم «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع...»؛ وارد خانه که می‌شویم، وسایل در ساده‌ترین شکل کنار هم چیده شده و دقیق که به چهره‌ها می‌نگری، می‌بینی که چشم‌ها روضه می‌خوانند از داغی که خبرش چندین ساعت است دهان به دهان پیچیده و حالا حالا آرام نمی‌گیرد، اینجا چشم‌ها سخن می‌گوید از صبری مثال‌زدنی.

در ذهن خود دودوتا چهارتا و کلمات را بالا و پایین می‌کنم برای طرح بحث با پدر شهید اما همچون کوهی مقتدر بر عصای خود تکیه داده و انگار که با چشم‌های خود، حضار را به صبر فرا می‌خواند، می‌گویند داغ سه پسر دیده اما باز هم محکم ایستاده و استوارتر از آنچه که فکرش را می‌کنم اینطور روایت می‌کند: قبل از این اتفاق با پسرم صحبت کردم و سراغ مادرش گرفت اما سریع خداحافظی کرد و گفت اینجا جنگ شده و باید بروم، دعایم کنید و پاسخ دادم من به همه رزمندگان دعا می‌کنم؛ تا صبح پیگیر اخبار بودیم و شنیدیم که سیدحسن نصرالله زخمی شده و در نهایت خبر شهادت را شنیدیم.

نه تنها در چهره‌اش بلکه در سخنانش نیز تاکید دارد که «خدا صبر زیادی به من داده است و می‌دانم شهدا روز موعود دارند و باز می‌گردند» و این‌طور ادامه می‌دهد: پسرم در دفاع مقدس و در چند سال اخیر در لبنان حضور داشت؛ بعد از شهادت شهید زاهدی سید حسن نصرالله از رهبر انقلاب خواسته بود حاج عباس را به آنجا بفرستند و می‌گفت اگر رهبر انقلاب بگویند حتماً می‌روم.

روایت چشم‌های روضه‌خوان و صبرهای ایوب‌وار

خدا از خون شهدا نمی‌گذرد

سجاد پوستی خواهرزاده شهید نیز گوشه‌ای از خانه ایستاده و به جمعیت خیره نگاه می‌کند؛ می‌گویم چطور از شهادت دایی‌تان مطلع شدید و پاسخ می‌دهد: از یکی از آشناها پیامی برایم ارسال شد که «از حاجی خبر داری؟»، ما می‌دانستیم که اسرائیل بیروت را زده است اما ذهنمان به سمت شهادت حاجی نبود، بعد از این خبر جستجو کردیم و متوجه شدیم که شهید هنگام اصابت در آن مکان حضور داشته‌اند.

وقتی درباره بارزترین ویژگی شهید از او می‌پرسم پاسخ می‌دهد: ولایتمداری ایشان بود و توصیه به کسب علم که همیشه به ما می‌کردند و اعتقادات مستحکمی که از آن برخوردار بودند و بغضی که بر گلویش چنگ می‌زند، تنها اجازه می‌دهد این جمله را بگوید: خدا از خون شهدا نمی‌گذرد...

روایت چشم‌های روضه‌خوان و صبرهای ایوب‌وار

نگرانی‌هایی که بی‌راه نبود

محمد صادق پوستی دیگر خواهرزاده شهید نیز ماجرای مطلع شدن از شهادت دایی را اینطور تعریف می‌کند: ساعت حدوداً ۱۰ شب بود که حالم دگرگون شد، با علی آقا پسر حاج عباس تماس گرفتم و جویای حالشان شدم، گفتند که هیچ اتفاقی نیفتاده، شما هم نگران نباشید و سعی کنید آرامش خانواده را حفظ کنید، اصرار کردم که مطمئنید؟ چون من حالم اصلاً خوب نیست، این دگرگونی احوال دست خودم نبود، می‌دانستم که شهید نیلفروشان به شهید نصرالله بسیار نزدیک هستند.

وی ادامه می‌دهد: ما آن شب تا حوالی ساعت یک نیمه شب صبر کردیم و بعد با پسر دیگر ایشان تماس گرفتیم که گویا ایشان هم خبری نداشتند؛ من فضای مجازی را به شدت دنبال می‌کردم و در فضای توئیتر اکثر توئیت‌ها را مشاهده می‌کردم که دید خوشبینانه ای نداشتند، هرچه هم تماس می‌گرفتیم باز اخبار جدیدی نبود، این دل‌نگرانی‌ها تا حوالی ساعت ۴ و ۵ صبح ادامه داشت که محمد آقا پسر ایشان تماس گرفتند و گفتند احتمال شهادت حاجی هست.

پوستی عنوان می‌کند: از ویژگی‌های بارز شخصیت دایی من این بود که بسیار به اخلاق مداری و برخورداری از شخصیت متعالی اهمیت می‌دادند و علاقه قلبی من به ایشان بسیار زیاد بود؛ خدا را شکر می‌کنم که ایشان را لایق شهادت قرار داد و شهادت را نصیب ایشان کرد، به راستی باید به شهید نیلفروشان بابت این اتفاق مبارک و این نگاه و موهبت الهی تبریک گفت، شهد شیرین شهادت گوارای روان پاک تمام شهدا باشد.

و صحبتش را اینطور به اتمام می‌رساند: من فکر می‌کنم که جهان بر مدار عدل گردش می‌کند و چه انسان‌ها و چه نظام‌ها هرآنچه که می‌کنند را باز پس خواهند گرفت، جمهوری اسلامی ایران همواره طرفدار صلح و راستی و دوستی بوده و هست و هرگز از ظلم و جنگ حمایت نکرده و نمی‌کند؛ آنچه نهایتاً در دنیا رخ خواهد داد رسیدن حق به صاحبان حقیقی آن است و این وعده صادق در آینده‌ای نه چندان دور رخ خواهد داد، پیروزی از آن ماست، همان وعده صادقی که دایی‌ام داد

روایت چشم‌های روضه‌خوان و صبرهای ایوب‌وار

چه بهتر که شهادت ما به‌دست شما باشد

همانطور که گرم صحبت و مصاحبه هستیم، سید رضا نریمانی نیز برای تسلیت به خانواده شهید وارد می‌شود و رو به دوربین، خطاب به جنایتکاران اینطور می‌گوید: ما باید بدانیم عزیزانی که به شهادت رسیدند در واقعیت اجر مجاهدت‌های خود را گرفته‌اند؛ روی سخن من با اسرائیلی‌هاست، همه ما یک روز می‌میریم، چه بهتر که به دست شما مرگ ما رقم بخورد، چرا که شما شقی‌ترین افراد هستید و جهان آخرت از دنیا و هرچه در آن هست بهتر است، شما یقین بدانید که این جنایاتی که مرتکب می‌شوید بی جواب نخواهد ماند و اثر سو کشتار مردم بی گناه و کودکان معصوم بدون هیچ دلیلی عواقبت سخت و دردناکی برای شما به دنبال خواهد داشت.

وی ادامه می‌دهد: نکته دوم این است که شهادت آرزوی ماست و چه خوب می‌شود که شما آرزوی ما را محقق می‌کنید و شهید مصطفی صدر زاده چه زیبا می‌گوید که پایان مأموریت یک بسیجی شهادت است، این شهیدان عزیز مأموریت متعالی خود را به پایان رسانده بودند که به این مقام رفیع نائل آمدند، شهید جواد محمدی می‌گفت حیف پای من است که بخورد در صورت داعشی ها، پای من باید در صورت صهیونیست‌ها بخورد؛ ان شاالله پا و مشت همه ما در صورت صهیونیست‌ها و اسرائیلی‌های غاصب بخورد و به زودی خبر نابودی شما دل مردم تمام جهان، بالاخص خانواده‌های شهدا را شاد کند.

پدری که در داغ فرزندش دیگران را دلداری می‌داد

محمد حامد نیلفروشان فرزند برادر شهید هم اینطور از عمو روایت می‌کند: بعد از ظهر جمعه بود که از تلویزیون متوجه شدیم اسرائیل حمله سنگینی به منطقه ضاحیه لبنان کرده و تصاویر اصابت بمب‌ها و ریزش ساختمان‌ها مرتباً در حال پخش بود؛ همان موقع با فرزندان شهید تماس گرفتیم تا از حالشان مطلع شویم که گفتند ان شاالله اتفاقی نیفتاده است و ما هم فکر کردیم که ایشان در سلامتی به سر می‌برند، وقتی گفتند احتمال شهادت سید حسن وجود دارد و ما می‌دانستیم که شهید نیلفروشان و شهید نصرالله با هم هستند به همین خاطر هم مجدداً مضطرب شدیم و اخبار ضد و نقیضی به دستمان می‌رسید.

وی ادامه می‌دهد: تقریباً عصر بود که حزب الله بیانیه‌ای مبنی بر قطعی بودن شهادت سید حسن داد و این امر بر ما مسجل شد که عموی بنده به شهادت رسیده است و بعد از آن بود که شبکه خبر این حادثه را زیرنویس کرد و شبکه‌های مجازی اخبار را منتشر کردند؛ وقتی خبر به طور رسمی منتشر شد اولین کاری که کردیم این بود که نزد پدر شهید رفتیم تا از حال ایشان مطلع شویم و دلداری‌شان دهیم، چرا که این سومین داغی است که این پدر شهید متحمل می‌شود، اما در کمال تعجب دیدیم که ایشان ما را دلداری دادند و به صبر و شکرگزاری خداوند دعوت کردند و گفتند خدایی نکرده در اثر ناراحتی حرفی نزنید که غضب الهی را به دنبال داشته باشد و ناشکری نسبت به این نعمت بزرگ باشد.

برادرزاده شهید توضیح می‌دهد: از بارزترین ویژگی‌های اخلاقی ایشان بحث احترام به پدر و مادر بود که به شدت بر این موضوع تاکید داشتند و برایشان مهم بود به طوری که ما مطلع بودیم علی رغم شدت و سختی کارشان فرصت کمی در اختیار داشتند با این حال در سخت‌ترین شرایط واجب می‌دانستند که به سختی خود را برساندند، حتی یک ساعت مادر و پدرشان را ببینند و اگر کاری دارند برایشان رفع و رجوع کنند، مادر شهید اکنون خیلی در فراق حاج عباس بی‌تابی می‌کند چرا که شهید آخرین فرزندشان بود؛ در کنار این بحث ولایتمداری بسیار برایش اهمیت داشت و صحبت‌های مقام معظم رهبری را همیشه الگو قرار می‌داد؛ شهید نیلفروشان حواسش همیشه به همه چیز بود، وقتی کسی رده نظامی‌اش بالا می‌رود احتمال دارد که مسائل دیگری برایش پررنگ شود ولی شهید به طور هم‌زمان تمام مسائل کاری، خانوادگی، افرادی که به ایشان مراجعه داشتند و سایر مسئله‌ها را مدیریت می‌کرد و برایشان حائز اهمیت بود و در برطرف کردن مشکلات می‌کوشیدند.

روایت چشم‌های روضه‌خوان و صبرهای ایوب‌وار

نیلفروشان می‌گوید: شهید نیلفروشان از دفاع مقدس که باوجود ۱۳ سال سن در جبهه‌ها وجود داشتند تا به اینجا در میدان‌های مختلف حضور داشتند، دوره‌های مختلفی دیدند، در کشورهای مختلفی حضور داشتند، بسیار سید حسن را دوست داشتند و این محبت قلبی بین‌شان دو طرفه بود به این خاطر الگوهای زیادی را برای شهید می‌توان متصور شد اعم از خود سیدحسن و شهید احمد کاظمی که به گفته خودشان در مصاحبه‌ای فرمانده و استاد ایشان بودند.

وی تاکید می‌کند: پیامی که به این جنایتکاران می‌توان داد، ۱۴۰۰ سال پیش در قرآن به روشنی و صراحت آمده است، وعده قرآن به اسرائیل وعده نابودی است چرا که چیزی که این رژیم غاصب کودک کش به دنبال آن است فتنه و ظلم و قدرت طلبی و استعمار است، مرگ و نابودی آن‌ها قطعی است، به زودی اتفاق می‌افتد، شک نداشته باشند و یقین داشته باشند همانطور که در اثر جنایات و ترورهای قبلی‌شان این مسیر متوقف نشد و این فریاد از خروش باز نایستاد پس از این هم رکود و انفعالی نخواهد بود و مقاومت پویاتر و زنده‌تر و مصمم‌تر در این مسیر گام خواهد گذاشت؛ اصطلاحی که در ذهن من از افول این قدرت پوشالی نقش می‌بندد این است که اسرائیل به معنای واقعی دارد دست و پاهای آخرین خودش را می‌زند و ان شاالله به زودی همه با هم نابودی این رژیم خونخوار را می‌بینیم.

روایت چشم‌های روضه‌خوان و صبرهای ایوب‌وار

ساعت از اذان ظهر گذشته و اینجا ماندن بیش از این جایز نیست؛ در عجبم از میهمان‌نوازی این خانواده، از اینکه در اوج غم و اندوه حواسشان به میهمانانی که حتی آن‌ها را نمی‌شناختند بود و به بهترین نحو از آن‌ها میزبانی می‌کردند و ای کاش که حاج عباس هم اینچنین در حق ما میهمانان ناخوانده، میزبانی کند.

منبع: imna-795273

1403/07/09 10:00
بازگشت