دوشنبه، 20 اسفند 1403
ایده خبر » ورزشی » روایت خاطراتی که در دل خاک می‌تپند

روایت خاطراتی که در دل خاک می‌تپند

کد خبر: 17360

می‌گویند «شرف‌المکان بالمکین» یعنی «ارزش هر جایگاه به کسی است که در آن قرار گرفته است» و چه خوش است که حالا اینجا به‌واسطه نفوسی که روزی در این خاک قدم نهادند شرف پیدا کرده و «شرف المکین بالمکان» شده و به ما آبرو می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، مبدا، این زمین خاکی و مقصد جایی حوالی آسمان است؛ همان نقطه‌ای که اهالی آسمان که چند روزی در آن نفس کشیده و در نهایت آن را برای پرواز دوباره انتخاب کردند و زمین و آسمان را به‌هم دوختند.

راستش حال و هوای قبل از این سفر و این بار مثل هیچکدام از سفرها نیست؛ به خودم قول داده‌ام که تا وقتی دو پای خودت را بر خاک آنجا نگذاشته‌ای نه حق خوشحالی داری و نه چیز دیگری؛ در این چند سال کم تجربه سفرهایی را نداشته‌ام که حتی پریدیم اما باز گشتیم.

در مسیر سرم را به شیشه یخ زده اتوبوس می‌چسبانم و به‌دنبال همان نوری می‌گردم که راهی آن شدیم اما واقعاً نور کجاست؟ هوا هنوز تاریک است و ستاره‌ها همچون چراغ‌های کوچک آسمان، راه را روشن می‌کنند؛ شهرها یکی پس از دیگری پشت سرمان محو می‌شوند و هر چه به جنوب نزدیک‌تر می‌شویم، گویی زمان به عقب بازمی‌گردد؛ گویی هر کیلومتر، قدمی است به سوی گذشته‌ای که تنها در کتاب‌ها و روایت‌ها خوانده‌ایم اما این بار، قرار بود با پوست و گوشت خود آن را لمس کنیم.

حوالی اذان صبح است و در آن حال و هوای عجیب دوکوهه پاهایم را بر زمین می‌گذارم و حالا نوبت به نفس عمیقی است که بیش از ۱۲ است که انتظار آن را می‌کشیدم؛ هوا گرگ و میش است و هیچ چیز جز روایتگری سید مرتضی نمی‌تواند هم‌قدمم این لحظات شود:

«دوکوهه، می‌دانم که چقدر دلتنگی. می‌دانم که دلت می‌خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا بروی. می‌دانم که چه می‌کشی دوکوهه! عمر تو هزارها سال است و شاید هم میلیون‌ها سال. اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا کسی را می‌شناسی که بهتر از شهدای ما خدا را عبادت کرده باشد؟ تو چه کرده‌ای که سزاوار کرامتی این همه گشته ای که سجده گاه یاران خمینی باشی؟ چه پیوندی بوده است میان تو و کربلا؟ کدام رسول بر خاک تو زیسته است؟ تو کهف اعتکاف کدام عارف بوده‌ای؟ اشک کدام عزادار حسین بر تو چکیده است؟ چه کرده‌ای دوکوهه؟ با من سخن بگو…» و چه خوش سعادتم که در این قدمگاه و سجده‌گاه یاران خمینی قدم از قدم بر می‌دارم و نفس می‌کشم.

روایت خاطراتی که در دل خاک می‌تپند

این سفر و تک تک قدم‌های آن گذری است از میان خاطراتی که هنوز در خاک مناطق جنگی جنوب زنده‌اند و هر قدمی که در این مسیر برمی‌داری، گویی بر قلب تاریخ می‌نشینی، گویی با شهدایی که روزی برای دفاع از این خاک جان‌فشانی کردند، هم‌قدم می‌شوی؛ وجب به وجب اینجا و خاکش هنوز بوی خون شهدا را می‌دهد؛ اینجا، خاطرات جنگ به روایت رزمنده‌ها زنده می‌شود.

به روایت همان رزمندگانی که روزی پابه‌پای دوستان خود جنگیدند و حالا اشک فراقشان جاری‌ست؛ صدای پای سربازان گویی هنوز در گوش‌های زمین طنین‌انداز است و هر نفسی که می‌کشی، بوی عطر شهادت را استشمام می‌کنی. اینجا، زمان ایستاده و فضا پر از یاد و خاطره‌هایی است که هرگز فراموش نخواهند شد.

روایت خاطراتی که در دل خاک می‌تپند

هر وجب از این خاک، روایتی از ایثار و فداکاری را در خود جای داده است؛ پاهایم را که بر این خاک می‌گذارم، احساس می‌کنم که بخشی از تاریخ را لمس می‌کنم.

اینجا، هر ذره خاک، داستانی دارد؛ اینجا روزی مرز بین زندگی و مرگ بوده و حالا من، در این لحظات، تنها یک تماشاگر نیستم؛ بلکه بخشی از این تاریخ هستم. هر نفسی که می‌کشم، مرا به آن روزها نزدیک‌تر می‌کند، ذره ذره این خاک به پوست، گوشت، استخوان و خون مردانی آغشته شده و همین دلخوشم می‌کند که «بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی» اینجاست؛ گویی صدای پای سربازان، هنوز در گوش‌های زمین طنین‌انداز و صدای دعاهایشان، در بادهای این سرزمین پیچیده است.

می‌گویند «شرف‌المکان بالمکین» یعنی «ارزش هر جایگاه به کسی است که در آن قرار گرفته است» و چه خوش است که حالا اینجا به‌واسطه نفوسی که روزی در این خاک قدم نهادند شرف پیدا کرده و «شرف المکین بالمکان» شده و به ما آبرو می‌دهد؛ اینجا، زمان ایستاده است و تو در میان خاطراتی غرق می‌شوی که هرگز فراموش‌شدنی نیستند.

روایت خاطراتی که در دل خاک می‌تپند

هنوز هم به این فکر می‌کنم که من اینجا، در میان این خطه از آسمان که در دل زمین جا خوش کرده تا برای چند روزی قلب‌های زنگار گرفته‌مان را صیقل دهد، چه می‌کنم و باز هم سید مرتضی اینچنین پاسخ می‌دهد: «اگر آفاق وسیع دل‌های ما از آفتاب بی‌غروب توکل نور و گرما نمی‌گرفت، بدون تردید هیچیک از ما پای در راهی اینچنین نمی‌نهاد. ما را اجبار و اکراه بدین‌جا نکشانده است که دشواری‌ها راه بر ما ببندند. راه حق محفوف در بلایا و دشواری‌هاست، واگرنه اینچنین بود، کربلا را کربلا نام نمی‌نهادند. آنکه با پای اختیار قدم در طریق کربلا نهاده است می‌داند که اسرار جز بر سرهای بریده فاش نخواهد شد. آنکه با پای اختیار قدم در طریق کربلا نهاده است می‌داند که خون، حرم سر سیدالشهداست و این نه رازی است که بر اغیار فاش شود.»؛ «عاشورا هنوز نگذشته است و کاروان کربلا هنوز در راه است و اگر تو را هوس کرب و بلاست، بسم الله؛ منطق ما منطق حسینی است و اگر دشمن این حقیقت را دریابد، هرگز در انتظار خستگی ما نخواهد بود.»

منبع: imna-847430

دسته بندی: ورزشی
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید