جمعه، 5 اردیبهشت 1404
ایده خبر » ورزشی » بلاگری سوگ و تجاری‌سازی رنج/ مخاطب همدرد است یا تماشاگر؟

بلاگری سوگ و تجاری‌سازی رنج/ مخاطب همدرد است یا تماشاگر؟

کد خبر: 19283

در دنیای پرسرعت امروز، جایی که هر لحظه زندگی می‌تواند به صورت آنلاین تبدیل شود، مرزهای حریم خصوصی در حال فرو ریختن است اما آیا این نمایش بی‌پایان از لحظات شخصی، به‌ویژه در شرایط بحرانی مانند سوگ، واقعاً به فرد کمک می‌کند یا تنها به ابزاری برای جذب تبدیل می‌شود؟

به گزارش خبرگزاری ایمنا، در دنیای امروز، جایی که تلفن‌های همراه به دست‌مان وسیله‌ای برای ثبت لحظات تبدیل شده‌اند، مفهوم حریم خصوصی به سرعت در حال تغییر است؛ زندگی شخصی بسیاری از افراد، به ویژه بلاگرها، دیگر در خلوت خود نمی‌ماند، بلکه تبدیل به محتوایی برای جلب توجه و تعامل با مخاطبان می‌شود و دراین روزها شاهدیم که فضای اینستاگرام شاهد حضور پررنگ مردی است که به‌تازگی همسر جوان خود را از دست داده است؛ او در این روزهای سخت، انتخاب کرده تا فرایند سوگواری خود را به‌صورت عمومی با مخاطبانش تقسیم کند؛ از ثبت لحظه‌های پایان‌یافتن رسمی زندگی مشترکشان تا مراسم خاکسپاری و یادبود.

بلاگری سوگ و تجاری‌سازی رنج/ مخاطب همدرد است یا تماشاگر؟

اما آنچه این فضا را از یک سوگ معمولی متمایز می‌کند، نحوه تعامل او با مخاطبان است: اشتراک گذاری ویدئوهای اشک‌آلود، راه‌اندازی نظرسنجی در میان استوری‌هایش، نمایش آمار بالای بازدیدهایش و در نهایت، درخواست او برای همراهی و درک مخاطبان با این جمله که: «تنها هستم، پس مرا درک کنید و به دنبال حاشیه نگردید.» و این رویکرد، پرسش‌هایی را درباره مرزهای اشتراک‌گذاری احساسات شخصی در فضای مجازی و تأثیر آن بر مخاطبان برمی‌انگیزد اما آیا در این عصر نمایشگری، مرز بین زندگی خصوصی و عمومی همچنان وجود دارد؟ در این گزارش به بخش دوم گفت‌وگو با الهه خوانساری، مدیر آموزش خبرگزاری فارس و معاونت آموزش انجمن سواد رسانه‌های ایران به تحلیل دقیق چالش‌های این پدیده پرداخته‌ایم؛ جایی که سوگ، درد و شادی دیگر تنها در حریم شخصی نمی‌مانند و به صحنه‌ای عمومی برای تماشای میلیون‌ها چشم تبدیل می‌شوند.

ایمنا: در سبک زندگی بلاگری مرز حریم خصوصی کجاست؟

خوانساری: ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که دوربین گوشی‌هایمان خاطراتی که ثبت می‌کنیم را قبل از اینکه پخته شوند منتشر می‌کنند.

در دنیا و عصری که ما در آن قرار گرفته‌ایم، الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی دارند غم و شادی را با یک معیار می‌سنجند؛ آن معیار چیست؟ میزان توجه مخاطب، و دیگر حتی لحظات سوگواری هم از سکوت امن حریم خصوصی عبور کرده و دارد به یک صحنه عمومی تبدیل می‌شود.

شاهد این ادعا بحث بلاگری است که این روزها همسرش را از دست داده و به‌جای پناه بردن به آغوش خلوت برای سوگواری تصمیم می‌گیرد که دوربین را جلوی خود بگذارد و اشک‌هایش را لابه‌لای موزیک‌های غم‌انگیز با مخاطبینش شریک شود؛ که البته امروزه نمونه ایشان زیاد هستند.

در این راستا مسئله بلاگر صرفاً یک مسئله خاص نیست و ما داریم در رابطه با یک الگو صحبت می‌کنیم، الگویی که نوجوان‌های ما، خانواده‌ها و حتی خبرنگارهای ما دارند از آن یاد می‌گیرند؛ این الگو چه می‌گوید؟ می‌گوید که اگر می‌خواهی دیده شوی باید همه چیزهایت را نشان بدهی حتی دردها، غم‌ها و سوگت را!

بلاگری سوگ و تجاری‌سازی رنج/ مخاطب همدرد است یا تماشاگر؟

ما به عنوان افرادی که متولی سواد رسانه یا کارشناسان رسانه یا مدرسان سواد رسانه هستیم می‌خواهیم بگوییم که توجه گرفتن جایگزین ترمیم روان نیست… سوگواری نمایشی نیست بلکه بخشی از کرامت انسانی است و در نهایت سکوت هم گاهی می‌تواند خیلی صدادارتر از فریاد باشد.

اینجاست که ما با پدیده‌ای روبرو هستیم که نه فقط روانشناسی فردی بلکه جامعه شناسی سود را هم دارد به چالش می‌کشد…؛ علم روانشناسی، سوگ را یک فرآیند درونی، تدریجی و نیازمند خلوت می‌داند در همین راستا هم دکتر جیمز ویلیام وردن استاد روانشناسی و یکی از چهره‌های برجسته در مطالعات سوگ تاکید می‌کنند که مواجهه سالم با داغ دیدگی نیازمند یک فضای امن برای پردازش هیجانات است نه صحنه‌ای که بخواهیم واکنش‌های احساسی را به نیت تولید محتوا ثبت کنیم.

در این شرایط آیا می‌توانیم ادعا کنیم که این نوع بلاگری به سلامت روان کمک می‌کند؟ یا در واقع یک نوع مستندسازی بی‌رحمانه از رنج شخصی است که دارد برای توجه مخاطب تولید محتوا می‌کند؟ آیا مخاطب من به عنوان یک فرد فعال در شبکه اجتماعی، به عنوان یک بلاگر حق دارد از ریزترین جزئیات سوگ من باخبر باشد یا مرزی هست که باید برای حرمت تجربه‌های انسانی آن‌ها را حفظ کنم؟

با تمام احترامی که به عمق این احساسات و حق هر انسانی که برای سوگواری به شیوه خودش هست وجود دارد، اما آیا ثبت و پخش عمومی لحظات خصوصی واقعاً به التیام داغ کمک می‌کند یا دارد برای جلب توجه باز تولید رنج می‌کند؟ همچنین یک سوال دیگر هم باید از خودمان بپرسیم که آیا جامعه نیاز دارد زخم‌های شخصی افراد را بی‌واسطه تماشا کند؟

ما در عصری که داریم زندگی می‌کنیم در معرض یک نوع نمایشگری افراطی هستیم که حتی مرگ و سوگ دیگر حریم ندارند، حقیقت زندگی دارد به یک سناریوی محتوا کاهش پیدا می‌کند و آن حقیقت ارزشمند زندگی دارد ارزشش در حد یک سناریوی محتوا پایین می‌آید.

ما می‌دانیم بلاگر بودن به ویژه در حوزه لایف استایل یعنی هر لحظه زندگی خودشان را به یک سوژه برای تولید محتوا تبدیل کنند و در این مسیر بعضی از بلاگرها می‌آیند و جزئی‌ترین ابعاد زندگی خود را از لحظه بیدار شدن گرفته تا اختلافات خانوادگی، بیماری، سوگواری، بارداری، لحظات خصوصی و همه ابعاد زندگی خود را به نمایش می‌گذارند و حتی شاهد هستیم که بسیاری از بلاگرها روابط عاشقانه خود، اختلافات زناشویی، بچه‌دار شدن، جنسیت بچه‌ها، به اختلاف خوردن‌ها و مشاورهای خانوادگی و حتی بحران‌های روانی‌شان را هم مستند و نیمه مستند کرده و منتشر می‌کنند.

بلاگری سوگ و تجاری‌سازی رنج/ مخاطب همدرد است یا تماشاگر؟

در عصری که هر شخصی دستش یک گوشی هوشمند است در واقع این موضوع تبدیل شده به یک استودیوی تولید محتوا و باید یاد بگیریم که همه چیز را نباید گفت حتی اگر بتوانیم بگوییم. وقتی که سبک زندگی ما به یک نمایش مداوم تبدیل شود، حریم خصوصی دیگر انتخاب نیست بلکه یک مقاومت آگاهانه است و باید کاری کنیم که افراد متوجه شوند هر چیزی را نباید به نمایش بگذاریم.

ایمنا: راهکارهای پیشنهادی شما در این خصوص چیست؟

خوانساری: چند راهکار برای اینکه این موارد میان خانواده‌ها و جوانان به الگو تبدیل نشود وجود دارد: اول اینکه به مخاطبان خود در موضوعاتی مثل حریم خصوصی، آداب نمایش زندگی شخصی و… آگاهی دهیم چراکه نمایش زندگی شخصی هر کدام از ما آدابی دارد؛ در همین راستا پیامدهای روانی اشتراک گذاری افراطی حریم خصوصی‌مان در این رابطه باید از سطح مدرسه تا دانشگاه، مخاطب عام، خانم خانه دار و طیف‌های مختلف شغلی و سلیقه‌ای را در بر گیرد و آگاهی دهیم.

دوم اینکه ما مخالف تولید محتوا توسط بلاگرها نیستیم و شاهدیم که بعضی از بلاگرها محتواهای آموزش دهنده، رشد دهنده در بحث رشد فردی، توسعه فردی و توسعه اجتماعی تولید و منتشر می‌کنند؛ بنابراین یاد بگیریم که وقتی می‌خواهیم تولید محتوایی انجام دهیم این تولید محتوا با یک الگوسازی صحیح و با احترام به حریم خودم و دیگران باشد و یک تولید محتوای مسئولانه انجام دهیم، به مخاطب خود یاد بدهیم که همیشه دانستن همه چیز فضیلت نیست و گاهی هم ندانستن حفظ حرمت است، همچنین باید تفکر انتقاد رسانه‌ای را در مخاطبان ایجاد کنیم که آن‌ها بیایند و رژیم مصرف رسانه را برای خود در نظر بگیرند تا هر چیزی را دنبال نکنند، نبینند و نخوردند.

گاهی من به عنوان معاون آموزش انجمن سواد رسانه‌ای و چون که از مدیران آموزش رسانه‌ای هستم مجبورم برای مطالعات خود صفحات پرمخاطب را دنبال کنم و از بعد سواد رسانه‌ای آن‌ها را مورد تحلیل‌های رسانه‌ای و بررسی بگذارم تا ببینم این افراد چه آیتم‌ها و شاخص‌هایی دارند که مخاطب را دارد جذب می‌کند و…، اما در کل خواسته‌مان از مخاطب عامی که رسانه استفاده می‌کند این است که از فضای شبکه‌های اجتماعی و رسانه ماهیگیری کند، چیزی را برداشت کند که به درد خودش، زندگی و بچه‌اش می‌خورد، رژیم مصرف رسانه‌ای را رعایت کند و هر چیزی را نبیند، هر چیز را دنبال نکند، رنج و خوشی دیگران را تا جایی که به رشد زندگی‌اش و به رشد فردی‌اش کمک می‌کند دنبال کند.

بلاگرها اگر که می‌خواهند یک بلاگر حرفه‌ای‌تر و تمیز و نه شلخته باشند، محتوایشان مخاطب را دل زده نکند و همیشه پرچم‌شان بالا باشد، به نظر من باید چند نکته را رعایت کنند: اول اینکه تصمیم بگیرند چه چیزهایی برای زندگی خودشان باقی بماند و چه چیزهایی را به اشتراک بگذارند، در واقع چه چیزهایی را برای برندشان بگذارند، قبل از انتشار هر چیزی از اعضای خانواده‌شان اجازه بگیرند چراکه خیلی اوقات وقتی که یک بلاگری محتوایی را به نمایش می‌گذارد و لحظه به لحظه دارد زندگی خود را به نمایش می‌دهد در واقع دارد حقوق اطرافیانش را نقص می‌کند و ممکن است که مثلاً بچه‌اش، همسرش، مادرش، پدر و… اصلاً راضی نباشند که تصویری از آن‌ها منتشر شود پس حتماً باید حقوق اطرافیانش را هم در نظر بگیرد؛ اما چیز مهمی که دارد مد می‌شود و باید به آن توجه کنیم این است که از سوگ نمایش نسازیم، سوگواری مقدس است نه محتوا، بگذاریم بخشی از درد ما در سکوت باقی بماند....

از آنجایی که این محتواها از لحاظ روانی رنج دارند، مخاطب را درگیر می‌کند، انرژی خوار است و انرژی مثبت و انرژی شاد مخاطب را خواسته و ناخواسته درگیر می‌کند، مخاطب نباید خودش را شریک رابطه بلاگر با خانواده‌اش، سوگش و خوشحالی او بداند چراکه همه این خوشی و سوگ‌ها برای منِ مخاطب نیست، می‌توانم همدردی کنم اما همزاد پنداری نه. از دیدن و فوارد کردن لحظات شخصی دیگران لذت نبریم و بخشی از سرگرمی ما نشود.

ما لازم داریم که یکسری برنامه‌های سواد رسانه‌ای ویژه کودکان، نوجوانان و بزرگسالان‌مان طراحی کنیم تا به آن‌ها یاد بدهیم که شفافیت مطلق و اینکه من لحظه به لحظه جزئیات زندگی‌ام را به تصویر بکشم فضیلت نیست، حفظ حریم خصوصی نشانه بلوغ رسانه‌ای هر فردی‌ست، در جهان بلاگری هم می‌توانیم دیده شویم اما دیده شدن هزینه دارد و اگر نسبت به هزینه‌هایش آگاه نباشیم ممکن است که هزینه این دیده شدن درگیر شدن آرامش روانی ما، درگیر شدن رابطه‌های ما و حتی خدشه‌دار شدن کرامت انسانی ما باشد.

بلاگری سوگ و تجاری‌سازی رنج/ مخاطب همدرد است یا تماشاگر؟

ایمنا: بلاگری در لحظه چه آسیب‌هایی دارد؟

خوانساری: من فکر می‌کنم بلاگری در لحظه و بلاگری سوگ پدیده‌ای است که یواش یواش بال و پر در می‌آورد و همه گیر می‌شود؛ اما باید آسیب‌های این نوع بلاگری را همه بدانند و من فکر می‌کنم که این نوع بلاگری فقط حریم شخص بلاگر را نقض نمی‌کند بلکه حق سکوت و امنیت روانی سایر اعضای خانواده، همسر، فرزند، والدین و حتی اقوام نزدیک فرد را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد چراکه همه قرار نیست همه چیز را بدانند.

جامعه ما به یک بلوغ نیاز دارد تا بپذیرد که برخی چیزها حرمت دارند و باید ناگفته بمانند، نه به‌خاطر شرم بلکه به‌خاطر شأن آن.

به نظر من این بلاگرها واقعاً نیاز به دلسوزی دارند نیاز به این دارند که با آن‌ها همراه شویم تا به آن‌ها آگاهی دهیم چراکه نیاز به تولید محتوای مداوم حتی در روزهای غم، خشم یا بیماری آن‌ها را تحت یک فشار روانی قرار می‌دهد؛ خودشان نمی‌دانند اما احساس می‌کنند که چرا سریع عصبانی می‌شوند چرا حوصله قبل را ندارند چون ناخواسته فشار روانی روی این افراد حاکم شده و تصور می‌کنند که باید همه روزهای غم، خشم، شادی، بیماری و… خود را تولید محتوا کنند. وقتی همه چیز را عمومی می‌کنیم دیگر هیچ چیز برای ما باقی نمی‌ماند و مرزهای شخصی‌مان به مرور از بین می‌رود.

وقتی که بلاگرها دارند یک مراسم سوگ را به تصویر می‌کشند، افرادی در آن صحنه و در محتواها حاضر هستند که ممکن است رضایت کامل قلبی نداشته باشند و ما نقص حریم اطرافیان را در این رابطه شاهد هستیم؛ و نکته خیلی مهم اینکه سوگ، جدایی، فرزندآوری، آشتی‌های خانوادگی، یکسری ارتباطات خصوصی و… اینها دارند تبدیل به یک پروژه‌ای برای جذب فالوور، تبلیغات و مواردی از این دست می‌شوند و ما داریم با یک پدیده‌ای با عنوان تجاری شدن رنج و روابط روبه‌رو می‌شویم.

بلاگری سوگ و تجاری‌سازی رنج/ مخاطب همدرد است یا تماشاگر؟

وقتی که ما می‌گوئیم آقای ویلیام وردن از چهره‌های برجسته روانشناسی بودند و در مطالعات سوگ تاکید می‌کنند برای عبور سالم از فقدان، فرد نیاز به مواجهه تدریجی، پذیرش درونی و بازسازی پیوندهای عاطفی دارد، وقتی که یک چهره برجسته دارد این حرف را می‌زند حالا شما تصور کنید که در این فرآیند یک فردی که سوگوار است بیاید و در معرض چشم هزاران نفر، در معرض لایک‌ها، کامنت‌ها و قضاوت‌های گاهی اوقات دلسوزانه و گاهی اوقات زهر آلود قرار بگیرد! اینجاست که باید ببینید امنیت روانی این فرد چطوری مختل می‌شود… چیزی که خودش دارد اجازه می‌دهد و در این نقطه است که پای سواد رسانه‌ای وسط می‌آید.

سواد رسانه یعنی اینکه ما توانایی درک، تحلیل و ارزیابی پیام‌هایی که از رسانه‌ها دریافت می‌کنیم یا تولید می‌کنیم را داشته باشیم، یعنی اینکه تشخیص بدهیم، آگاه باشیم، مهارتش را داشته باشیم و تشخیص دهیم که چه چیزی باید عمومی شود و چه چیزی باید خصوصی بماند، نه به خاطر ترس بلکه بخاطر احترام به سلامت روان من، سلامت روان شما، حرمت دیگران و حرمت و سلامت روان جامعه.

ایمنا: بلاگری که در سوگ عزیزترین فرد زندگی‌اش هست، چطور در آن هنگام می‌تواند بیاید و در فضای مجازی فعالیت کند، استوری و لایو بگیرد و…؟

خوانساری: این بخاطر همان فشار روانی است که بنده خدا را دارد تحت فشار قرار می‌دهد؛ گاهاً وقتی به چهره فرد عزادار نگاه می‌کنیم می‌بینیم که سرشار از غم و سوگواری است اما بخاطر اینکه تحت فشار روانی بوده که حتماً و باید با به اصطلاح فالوورهایش و دنبال کننده‌هایش ارتباط برقرار کند و باید حال خودش را در میان بگذارد، این همان فشار روانی کاذبی است که دارد ایجاد می‌کند و خودش تصور می‌کند.

مغز ما وقتی که نسبت به یک موضوع شرطی شود، مخصوصاً افرادی که در حوزه بلاگری فعالیت می‌کنند و نسبت به ثبت جزئی‌ترین لحظات زندگی شرطی می‌شوند، گاهی اوقات باعث می‌شود که قدرت تشخیص ما تحت‌الشعاع قرار گیرد و یادمان می‌رود که یک لحظاتی مال من است و حق دارم که در یک سکوت و در یک امنیت روانی به خودم فرصت بازسازی پیوندهای عاطفی‌ام و فرصت مواجهه تدریجی با این سوگ عظیم را بدهم و یادم می‌رود که من نیاز به سکوت، به یک امنیت روانی و به خلوت دارم تا به پذیرش درونی برسم.

وقتی حریم خصوصی ما نقض می‌شود ناخواسته با همه آن فشارهای روانی به عنوان یک آسیب مواجه می‌شویم در همین راستا احساس می‌کنم افرادی که حریم خصوصی‌شان ناخواسته تحت‌الشعاع جذب مخاطب قرار می‌گیرد، افرادی هستند که نیاز به کمک‌های مشاوره‌ای دارند تا با مشاوره به آگاهی و حل این موارد برسند.

گفت‌وگو از: زهراسادات سلطانی، خبرنگار ایمنا

منبع: imna-859129

دسته بندی: ورزشی
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید