به گزارش اکوایران، هال برندز، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه جانز هاپکینز، در یادداشتی برای فارن پالیسی می‌نویسد: اروپای واقعی کدام است؟ قاره عمدتاً صلح آمیز، دموکراتیک و متحد چند دهه گذشته؟ یا اروپای تکه تکه، بی ثبات و پر از درگیری که قرن‌ها قبل از آن وجود داشت؟ اگر دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر پیروز شود، ممکن است به زودی متوجه شویم.

اکوایران این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده است که بخش اول آن پیش‌تر منتشر شد. در ادامه قسمت دوم این یادداشت را می‌خوانید:

 

سناریوی دوم: اروپای ضعیف و چند تکه

سناریوی دوم برای اروپای پس از آمریکا، یک قاره ضعیف و تقسیم‌شده است- قاره‌ای که کشورهای آن گلوی یکدیگر را نگرفته‌اند، اما پشت یکدیگر هم نیستند. این نسخه از اروپا بیشتر ادامه رخوت است تا بازگشت به هرج و مرج. اتحادیه اروپا در تغذیه قدرت نظامی برای آزادسازی اوکراین و حفاظت از کشورهای خط مقدم شرقی خود شکست خواهد خورد. این قاره برای مقابله با تهدید اقتصادی و ژئوپلیتیکی ناشی از چین با چالش مواجه خواهد شد. در واقع، این اروپا می‌تواند بین روسیه متجاوز، چین غارتگر، و - تحت نظر ترامپ - ایالات متحده متخاصم گیر بیافتد. اروپا ممکن است دیگر کانون رقابت ژئوپلیتیکی نباشد. اما در یک دنیای بی‌نظم، نفوذ و امنیت خود را از دست خواهد داد.

این همان سناریویی است که ماکرون و دیگر رهبران اروپایی را نگران می‌کند. بسیاری از ابتکارات دفاعی اروپا که در حال انجام یا در دست بررسی است، برای جلوگیری از این پیامد است. با این حال، در کوتاه مدت، ضعف و از هم گسیختگی اروپای تقریباً قطعی خواهد بود.

این به این دلیل است که خروج ایالات متحده، دل و روده ناتو را بیرون می‌ریزد. ائتلاف قوی‌ترین و جنگ آزموده‌ترین عضو خود را از دست می‌دهد – کشوری که سهم عمده از قابلیت‌های پیشرفته ائتلاف را دارد و بر ترتیبات فرماندهی و کنترل آن مسلط است. در واقع، ایالات متحده تنها کشوری در ناتو است که از توان استراتژیک و لجستیکی برای مداخله قاطع در جبهه شرقی اروپا و فراتر از آن برخوردار است. آنچه از این بلوک باقی می‌ماند، ترکیبی از ارتش‌های اروپایی است که عمدتاً برای نبرد هماهنگ با نیروهای ایالات متحده طراحی شده‌اند و توانایی عملیات مؤثر بدون آن‌ها را ندارند. پشتیبان آن‌ها یک پایگاه دفاعی-صنعتی ضعیف و تکه تکه است - اعضای اروپایی ناتو بیش از 170 سیستم تسلیحاتی بزرگ دارند و در نتیجه قادر به پشتیبانی سریع و هماهنگ نیستند.

پس از عقب نشینی ایالات متحده، اروپایی که از نظامی ضعیف است با روسیه‌ای روبرو خواهد شد که نسبت به هر زمان دیگری در دهه‌های گذشته به سطح بالاتری از بسیج رسیده است و گزینه‌های کمی برای اروپاییان برای جبران این ضعف در کوتاه‌مدت وجود دارد.

مسکو ارتش روسیه جنگ اوکراین

افزایش عظیم هزینه‌های دفاعی

ایجاد توازن با روسیه بدون قدرت ایالات متحده مستلزم افزایش عظیم و طاقت‌فرسا هزینه‌های نظامی اروپا خواهد بود – به ویژه اگر روسیه موفق شود اوکراین را تحت سلطه خود درآورد و جمعیت و اقتصاد آن را در ماشین نظامی کرملین ادغام کند. کشورهای اروپایی که فاقد «امتیاز ارزی» دولت ایالات متحده برای ایجاد کسری بودجه عظیم به طور نامحدود هستند، باید افزایش مالیات‌ها را به شدت افزایش دهد، یا برنامه‌های رفاه اجتماعی را کاهش دهند. برخی از کشورها، مانند لهستان و کشورهای بالتیک، ممکن است این بها را برای حفظ استقلال خود بپردازند. برخی دیگر ممکن است تصمیم بگیرند که آمادگی نظامی ارزش پاره کردن قرارداد اجتماعی را ندارد - و اینکه سازگار شدن با روسیه متجاوز راه عاقلانه‌تر است.

یا شاید کشورهای اروپایی در مورد تهدیدهایی که باید با آن مقابله کنند، اختلاف نظر داشته باشند. حتی در طول جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی آلمان غربی را بسیار شدیدتر از مثلاً پرتغال تهدید می‌کرد. حالا که اتحادیه اروپا رشد کرده است، این مشکل درک تهدیدهای متفاوت، حادتر شده است. کشورهای شرق و شمال به درستی از روسیه ولادیمیر پوتین وحشت دارند و ممکن است برای دفاع از یکدیگر متحد شوند. اما کشورهای دورتر در غرب و جنوب بیشتر نگران تروریسم، مهاجرت دسته جمعی و سایر تهدیدات غیرسنتی هستند. واشنگتن مدت‌هاست که نقش واسطه‌ای صادق را در چنین مناقشاتی در داخل ناتو بازی می‌کند یا به سادگی حاشیه‌ای از قدرت را فراهم می‌کند که به جامعه متنوع ترانس‌آتلانتیک اجازه می‌دهد چندین کار را همزمان انجام دهد. بدون آن رهبری، اروپا می‌تواند تکه تکه شود.

سناریوی سوم

این یک نتیجه ناگوار است - اما ناگوارترین نتیجه نیست. در سناریوی سوم، آینده اروپا ممکن است بسیار شبیه گذشته آن باشد.

در این اروپا، ضعف یک مشکل موقتی است و شکست در غلبه بر چالش‌های اقدام جمعی مانند امنیت اتحادیه اروپا تنها آغاز راه است. زیرا با کاهش نفوذ تثبیت کننده واشنگتن، تضادهای ملی سرکوب شده دوباره شروع به ظهور می‌کنند – شاید در ابتدا به آرامی. با شروع جنگ برای رهبری اقتصادی و سیاسی در این قاره، پروژه اروپا شکست می‌خورد. رفتارهای روانشیستی که توسط پوپولیست‌های داخلی و مداخلات خارجی انجام می‌شود، دوباره اوج می‌گیرد. فقدان یک هژمون خوش‌خیم، مناقشات ارضی قدیمی و کینه‌های ژئوپلیتیکی را دوباره به منصه ظهور می‌رساند. در این محیط، کشورهای اروپایی شروع به تسلیح شدیدتر می‌کنند. برخی به دنبال امنیتی هستند که تنها سلاح‌های هسته ای می‌توانند تامین کنند. دموکراسی عقب‌نشینی می‌کند و ناسیونالیسم غیرلیبرال و غالباً بیگانه هراس میدان را می‌گیرد. با گذشت زمان - ممکن است سال ها، شاید ده ها سال طول بکشد - اروپای پسا آمریکایی به کانون رادیکالیسم و ​​رقابت تبدیل می‌شود.

این همان چیزی است که برخی ناظران برجسته در اوایل دهه 1990 انتظار داشتند. این آینده‌ای است که جنگ های قومیتی در بالکان، تنش‌ها پیرامون اتحاد مجدد آلمان، و خلاء بی‌ثباتی در اروپای شرقی پس از فروپاشی بلوک شوروی، همگی گواه از آن را می‌دهند. عمدتاً به این دلیل از این آینده جلوگیری شد که ایالات متحده نفوذ اروپایی خود را پس از پایان جنگ سرد گسترش داد، نه اینکه آن را کاهش دهد - در بوسنی و کوزوو برای خنثی کردن درگیری‌های قومی مداخله کرد و در عین حال اروپای شرقی را به عضویت ناتو درآورد. اما این بدان معنا نیست که شیاطین اروپا دوباره نمی‌توانند برگردند.

Erdogan-Turkey-Orban-Hungary-Bud

امروز، شعله‌های ناسیونالیسم خشونت آمیز هنوز در بالکان سوسو می‌زند. نارضایتی‌های تجدید نظر طلبانه و غرایز استبدادی، محرک رهبران در ترکیه و مجارستان است. پیامدهای بحران بدهی اروپا در سال 2009 و سال‌های سختی و ریاضت اقتصادی پس از آن نشان داد که نارضایتی از نفوذ آلمان - در این مورد، نفوذ اقتصادی - هرگز به طور عمیق دفن نشده است. حتی امروز که پوتین به کشورهای اروپایی همه دلایل برای همکاری با یکدیگر را داده است، تنش بین اوکراین و لهستان یا بین فرانسه و آلمان گهگاه شعله ور می‌شود.

بازگشت به ناسیونالیسم افراطی

روندهای سیاسی نگران کننده‌ای نیز وجود دارد. ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان، سال‌ها را صرف ساختارشکنی از دموکراسی مجارستان و تبلیغ ظهور «دولت غیرلیبرال» کرده است. رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه نیز پروژه مشابهی را در کشورش اجرا می‌کند. احزابی مانند تجمع ملی در فرانسه قدرت می‌گیرند و یک ناسیونالیسم سخت‌گیرانه را ترویج می‌کنند که به راحتی می‌تواند قرن‌ها نارضایتی تاریخی را بیدار کند. حزب راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» با وجودی که افراطی‌تر می‌شود، همچنان یک رقیب سیاسی است. پیروزی این جنبش‌ها ممکن است به کمک روسیه‌ای اتفاق بیافتد که با جدیت به جنگ سیاسی می‌پردازد و بسیار مشتاق است که کشورهای اروپایی را در برابر یکدیگر قرار دهد.

یک اروپای تکه تکه که شیاطین باستانی‌اش به آن چنگ می‌زند، یک سناریوی کابوس‌وار است و کابوس‌ها معمولاً محقق نمی شوند. اما آنچه که درک آن بسیار مهم است این است که اروپای پسامریکایی اساساً شبیه اروپایی نیست که ما می‌شناسیم. ضربه‌گیر ژئوپلیتیکی که توسط قدرت ایالات متحده و چتر آن بر فراز اروپا ارائه می‌شود، از بین خواهند رفت. عدم اطمینان بی‌ثبات کننده در مورد وضعیت و امنیت باز خواهد گشت. کشورها دیگر آنقدر مطمئن نخواهند بود که می‌توانند بقای خود را بدون متوسل شدن به قدرت نظامی و رقابت‌های شدید - که مشخصه دوره‌های قبلی بود - تضمین کنند.

اروپای امروز محصول یک پیکربندی بی‌سابقه و منحصربه‌فرد قدرت و نفوذ است که توسط ایالات متحده ایجاد شده است. آیا واقعاً می‌توانیم مطمئن باشیم که الگوهای بد قدیمی پس از برداشته شدن پادمانی‌هایی که آن‌ها را به مدت 75 سال سرکوب کرده‌اند، دوباره خود را نشان نخواهند داد؟

این اشتباه را نکنید که فکر کنید تبدیل اروپا به اتحادیه اروپای صلح آمیز امروزی قابل معکوس شدن نیست. به هر حال، اروپا قبل از سال 1945 - به عنوان مثال در دهه‌های پس از شکست ناپلئون – دوره‌هایی از صلح نسبی را تجربه کرد، تا زمانی که توازن قوا تغییر کرد و این صلح از بین رفت. و فکر نکنید که قاره روشنگری نمی‌تواند دوباره درگیر تراژدی شود: تاریخ اروپا، قبل از تعامل ایالات متحده، تاریخ مدرن‌ترین و پیشرفته‌ترین قاره جهان از نظر اقتصادی است که مکرراً خود را تکه تکه کرد. در واقع، اگر گذشته اروپا درسی داشته باشد، این است که سقوط آن می‌تواند زودتر و تندتر از آن چیزی اتفاق بیافتد که در حال حاضر تصور می‌شود.

پیروان رویکرد اول آمریکا ممکن است فکر کنند که ایالات متحده می‌تواند بدون پرداخت هیچ هزینه‌ای از تمام مزایای یک اروپای باثبات برخوردار شود، اما این یک فاجعه خواهد بود - و نه فقط برای اروپا. اروپای ضعیف‌تر و پراکنده‌تر، مقابله با چالش‌های روسیه، چین یا ایران را برای جهان دموکراتیک سخت‌تر می‌کند. یک اروپای خشن و بیش از حد رقابتی می‌تواند پیامدهایی در مقیاس جهانی ایجاد کند.

اگر اروپا در دهه‌های اخیر از نظم لیبرال در حال رشد سود برده است، آن نظم لیبرال نیز از داشتن اتحادیه اروپا صلح آمیز و در حال گسترش در هسته خود سود برده است. اگر اروپا دوباره تاریک و شرور شود، ممکن است بار دیگر درگیری‌های خود را به جهان صادر کند. روزی که ایالات متحده از اقیانوس اطلس عقب نشینی کند، چیزهایی بسیار بیشتر از آینده اروپا در معرض خطر قرار خواهد گرفت.